تصمیم بگیرید که چه میخواهید
اولین گام ضروری در بدست آوردن آنچه از زندگی میخواهید این است،تصمیم بگیرید که چه میخواهید
بن استاین بازیگر و نویسنده
وقتی تصمیم گرفتید چرا اینجا هستید، باید تصمیم بگیرید میخواهید چه کار کنید، چه کاره باشید و چه داشته باشید. میخواهید چه بدست آورید؟ چه چیزی را میخواهید تجربه کنید؟ و میخواهید صاحب چه داراییهایی باشید؟ در سفرتان از جایی که هستید به جایی که میخواهید باشید، شما باید تصمیم بگیرید که جایی که میخواهید باشید کجاست. به بیان دیگر، موفقیت از نظر شما چیست؟ یکی از دلایل اصلی که افراد آنچه را در پی آن هستند بدست نمیآورند، این است که هنوز تصمیم نگرفتهاند چه میخواهند. این افراد هنوز آرزوهایشان را با جزئیات واضح و الزامآور برای خودشان تعریف نکردهاند.
برنامهریزی های اوایل کودکی اغلب در مسیر خواست شما قرار میگیرد
درون هرکدام از ما بذر کوچکی به نام "تو"، همانی که قرار بود بشویم، قرار دارد. متأسفانه ممکن است شما زمانی که داشتید بزرگ میشدید، در اثر تعامل با والدین، معلمان، مربیان و دیگر الگوهایی که در زندگی با آنها مواجه میشدید، این بذر را دفن کرده باشید .
وقتی شما زندگی را به صورت یک نوزاد شروع کردید، دقیقاً میدانستید چه میخواهید. میدانستید کی گرسنه هستید. غذاهایی را که دوست نداشتید از دهان بیرون میریختید و غذاهایی را که دوست داشتید با اشتیاق میبلعیدید. در بیان نیازها و خواستههایتان هیچ مشکلی نداشتید. خیلی ساده بلند گریه میکردید و تا زمانی که چیزی را که میخواستید نمیگرفتید، از گریه دست بردار نبودید و در این بین هیچ مانع یا عامل بازدارندهای برای شما وجود نداشت. شما همه چیزهایی را که نیاز داشتید درون خودتان داشتید مثل دریافت غذا، بغل شدن و راه برده شدن.
همینطور که بزرگتر میشدید، شروع به سینهخیز رفتن کردید و به طرف هر چیزی که برایتان جالب بود میرفتید. چیزهایی که میخواستید برایتان مشخص بود، برای همین هم مستقیم و بدون هیچ ترسی به سمت آنها میرفتید.
پس چه اتفاقی افتاد؟ در طول مسیر یک روز یک جا یک نفر گفت ...
به اون دست نزن
اونجا نرو
سرت به اون نخوره
میخوای یا نمیخوای، باید هر چی توی بشقابت هست بخوری
تو واقعاً اونو نمیخوای
باید از خودت خجالت بکشی
مگه بچهای که گریه میکنی
همینطور که بزرگتر شدید به شما گفتند
صرفاً به خاطر اینکه چیزی رو میخوای، دلیل نمیشه که اون مال تو باشه
پول علف خرس نیست
چرا فقط به فکر خودتی!؟
اینقدر خودخواه نباش
اون کار رو نکن، بیا اینجا کاری رو که بهت میگم انجام بده
رؤیای دیگران را محقق نکنید
پس از سالها درگیر بودن با این چنین موانع و امر و نهیها، بسیاری از ما نهایتاً از نیازهای فیزیکی و خواستههای قلبی خودمان غافل شدیم و به شکلی در تلاش برای اینکه بفهمیم دیگران میخواهند ما چه کار کنیم، گرفتار ماندیم. ما یاد گرفتیم چطور رفتار و عمل کنیم که تأیید دیگران را بدست بیاوریم و در نتیجه، حال ما تبدیل به کسی شدهایم که بسیاری از کارهایی را که علاقهای به انجامشان نداریم، به خاطر راضی کردن دیگران انجام میدهیم:
▪ اگر به دانشگاه پزشکی میرویم، بخاطر اینه که بابا اینو میخواد.
▪ ازدواج میکنیم که مامان رو خوشحال کنیم.
▪ به جای دنبال کردن شغل هنری رؤیاهامون، میریم دنبال کار و شغل.
▪ بعد دبیرستان به جای یک سال استراحت دادن به خودمون و رفتن دنبال تفریح و گردش و سرگرمی، مستقیم میریم دانشگاه.
به نام عاقل بودن، سرانجام کارمان این میشود که نسبت به خواستههای خود بیتفاوت میشویم. تعجبی ندارد که وقتی از خیلی از نوجوانها میپرسیم که میخواهند چه کاری انجام دهند و چه کاره شوند، آنها صادقانه جواب میدهند که نمیدانند. لایههای بسیار زیادی از "بایدها و نبایدها"، "بهترها" و "پیشنهادها" بر روی خواست واقعی این نوجوانان قرار گرفته و باعث خفه شدن آن شده است.
پس چطور میشود خودمان و آرزوهای واقعیمان را باز پس گیریم؟ چطور آن چیزی را که واقعاً خواستار آن هستیم بدون ترس، خجالت و خودداری بدست بیاوریم؟ چطور میشود با شور درونیمان ارتباط دوباره برقرار کنیم. در کوچکترین سطح، شما باید در موقعیتهای مختلف با اهمیت دادن به ترجیحاتتان - میزان اهمیت موضوع مهم نیست - این کار را شروع کنید.
به این ترجیحاتتان به چشم ناچیز نگاه نکنید. ممکن است این موضوعات برای دیگران بی اهمیت به نظر برسند، اما برای شما اینطور نباشد.
دیگر به کمتر از آنچه میخواهید راضی نشوید.
اگر میخواهید قدرت خود را باز پس گیرید و آن چیزی را که واقعاً از زندگی میخواهید بدست آورید، باید از گفتن جملاتی مانند "نمیدونم، برام مهم نیست، برام اهمیتی نداره" یا این اصطلاح متداول نوجوانها "هر چی هست، ولش کن" دست بردارید. زمانی که شما با یک انتخاب روبرو میشوید، اگرچه کوچک و کم اهمیت، طوری عمل کنید که انگار یک گزینه برایتان ترجیح دارد. از خود بپرسید: اگه میدونستم، چی میبود؟ اگه برام مهم بود کدوم رو ترجیح میدادم؟ اگه اهمیت داشت، ترجیح میدادم چه کار کنم؟
اینکه شما تصویر مشخصی از خواسته هایتان ندارید و خواسته ها و آرزوهای دیگران برایتان از مال خودتان مهمتر است، فقط یک عادت است. شما میتوانید آن را با تمرین عادت مقابلش ترک کنید.
دفترچه زرد من
سالها پیش، در کارگاه چری کارتر – اسکات ،کارشناس عزت نفس و انگیزه و نویسنده کتاب اگر زندگی یک بازی است، اینها قوانینش هستند شرکت کردم. در اولین صبح دوره وقتی 24 نفرمان وارد شدیم، به ما گفته شد که بر روی یکی از صندلیها رو به جلوی کلاس بنشینیم. بر روی هر کدام از صندلیها یک دفترچه فنری بود. بعضی از دفترچهها آبی، بعضی زرد و بعضی دیگر قرمز بودند. دفترچه روی صندلی من زرد بود. یادم هست یک لحظه با خود فکر کردم که چقدر از زرد بدم میاد و به خودم گفتم کاش یه دونه آبی مال من بود. همین موقع بود که چری جملهای گفت که برای همیشه زندگی منو عوض کرد و اون جمله این بود: "اگه رنگ دفترچهتون رو دوست ندارید، اونو با یکی دیگه عوض کنید و اونی رو که میخواید بگیرید، شما حق دارید توی زندگیتون همه چیز رو دقیقاً همونطور که میخواید داشته باشید."
وای عجب فکر ساختار شکنانهای! در حدود بیست سالی که از عمرم میگذشت، از این دید به زندگی نگاه نکرده بودم. همیشه با این فکر که نمیشود هر چیزی را که میخواهم داشته باشم، کوتاه میآمدم.
خالصه رو به کنار دستیام کردم و به او گفتم: " اشکالی نداره اگر دفترچه آبیتون رو با دفترچه زرد من عوض کنید؟" و جواب این بود: "اصلاً، من زرد رو ترجیح میدم. از روشنی این رنگ خوشم میاد. با روحیهام سازگاره."
خوب من حال دفترچه آبی خودم رو داشتم. خیلی موفقیت بزرگی نبود، اما این برای من شروع زنده کردن حق مسلمم در پذیرفتن نظر سلیقه و ترجیح خودم بود و بدست آوردن آن چیزی که دقیقاً میخواستم بود.
تا آن موقع، با تصور اینکه نظر و ترجیح خودم ارزش عملی شدن را ندارد، آن را کنار زده و به آن اهمیت نمیدادم. این خود آگاهی از خواسته واقعی خودم به یک حس خفته تبدیل شده بود. آن روز برای من یک نقطه عطف بود – شروعی برای آزاد گذاشتن خودم با قدرتی خیلی بیشتر در شناخت و عملی کردن خواستهها و آروزهایم.
لسیت "خواستهها" درست کنید
یکی از ابتداییترین راهها برای شروع به شفاف کردن خواستههای واقعیتان، این است که لیستی از 30 تا کاری که میخواهید قبل از مُردن انجام دهید، 30 چیزی که میخواهید قبل از مرگ داشته باشید و 30 چیز که میخواهید قبل از مُردن باشید، تهیه کنید. این کار برای شروع عالی است. تکنیک قوی دیگر برای آشکار کردن خواستههایتان این است که از یک دوست بخواهید در تهیه لیست "خواستهها" به شما کمک کند. از دوست خود بخواهید که 10 الی 15 دقیقه به طور متوالی از شما بپرسد، "چه میخواهی؟ خواسته تو چیه؟" و همزمان جوابهای خود را بر روی کاغذ بنویسید. البته خواهید دید که جوابهای اول شما خیلی عمیق نیستند. در واقع، پاسخهایی که معموالاً خیلی از افراد میگویند، این است: "یک مرسدس بنز میخوام، یه خونه بزرگ تو اقیانوس میخوام" و از این نوع خواستهها. اما تقریباً به انتهای 15 دقیقه که میرسیم، توِ واقعی شروع به نمایان کردن خودش میکند: "میخوام دیگران منو دوست داشته باشن. میخوام بتونم خوب احساساتم رو بیان کنم. میخوام تغییر ایجاد کنم. میخوام احساس قدرت کنم..." خواستههایی که نمودی واقعی از ارزشهای درونی شما هستند.
آیا نگرانی از کسب درآمد مانع شما میشود؟
چیزی که غالباً افراد را از بیان آرزوهای واقعیشان باز میدارد، این است که آنها فکر میکنند اگر به کاری که عاشق آن هستند مشغول شوند، دیگر قادر به کسب درآمد و امرار معاش نخواهند بود. شما ممکن است بگویید: "کاری که خیلی دوست دارم انجام بدهم، صحبت کردن با مردمه. " بسیار خوب، یادمان نرود که اپرای وینفری درآمدش را از طریق با مردم گشتن و با آنها صحبت کردن کسب میکند. همچنین دوست من داین براس، که یک راهنمای تور بینالمللی است، درآمدش را از گشتن و صحبت کردن با مردم در خاصترین مکانهای دنیا بدست میآورد. تایگر وودز عاشق گلف بازی کردن است. الن دی جنرز عاشق خنداندن مردم است. خواهر من عاشق طراحی کردن جواهرات و وقت گذراندن با نوجوانهاست. دونالد ترامپ عاشق معامله و بنا کردن ساختمان است. من عاشق خواندن و به اشتراک گذاشتن چیزهایی که یاد گرفتم هستم و این کار را از طریق کتابها، سخنرانیها و کارگاههایم انجام میدهم. پس میشود که ما از انجام کاری که عاشقش هستیم پول در بیاوریم.
یک لیست از 20 کاری که عاشق انجام دادنش هستید تهیه کنید، سپس یک لیست دیگر از راههایی که میتوانید از انجام آنها پول در بیاورید، بنویسید. اگر عاشق ورزش هستید، میتوانید آن ورزش را انجام دهید، یا عکاس و نویسنده ورزشی شوید، یا اینکه در زمینه مدیریت برنامههای ورزشی فعالیت کنید و یا در دفتر یک تیم حرفهای بعنوان نماینده مشغول شوید. میتوانید مربی ورزشی، یک مدیر و یا یک پیشاهنگ شوید. حتی میتوانید مدیر پخش، فیلمبردار، یا عضوی از تیم تبلیغاتی ورزشی شوید. در واقع هزاران راه برای کسب درآمد از زمینههایی که شما عاشقشان هستید وجود دارد.
در حال حاضر فقط تصمیم بگیرید که میخواهید چه کاری کنید و در فصلهای پیش رو به شما نشان خواهم داد که چطور در این کار هم موفق باشید و هم پول در بیاورید.
رؤیایتان را شفاف سازی کنید
موضوع اصلی این کتاب چگونگی رسیدن از جایگاهی که اکنون هستید، به جایگاهی است که آرزوی آن را دارید. برای به دست آوردن این خواسته، باید دو چیز را بدانید- الان کجایید و میخواهید به کجا برسید. رؤیای شما ترسیمی واضح است از جایگاهی که میخواهید به آن برسید. این رؤیا شکل و حس مقصدتان را به وضوح به تصویر میکشد. برای بوجود آوردن یک زندگی متعادل و موفق، رؤیای شما باید دارای هفت زمینه زیر باشد: کار و شغل، مالی، تفریح،
وقت آزاد، سالمت و تناسب اندام، ارتباطات، اهداف شخصی و مفید بودن برای جامعه. در این مرحله از سفر این که بدانید دقیقاً چطور قرار است به مقصد برسید، ضروری نیست. تنها موضوع مهم این است که بفهمید این مقصد کجاست. اگر بتوانید مقصدتان را درست درک کنید، چگونگی رسیدن، خود به سراغتان خواهد آمد.
سیستم مکان یابی جهانی درون شما
نحوه رسیدن شما از جایگاه فعلیتان به جایگاه موردنظرتان، مانند استفاده از سیستم مسیریابی با استفاده از تکنولوژی GPS (سیستم مکانیابی جهانی) در اتومبیلهای جدید است. تنها چیزی که این سیستم برای کار کردن الزم دارد، این است که بداند شما کجا هستید و کجا میخواهید بروید. این سیستم مسیریابی با استفاده از سیگنالهایی که توسط کامپیوتر داخلی خود از سه ماهواره دریافت میکند، محل دقیق شما را محاسبه کرده و میفهمد که شما کجا هستید. وقتی که مقصدتان را وارد کنید، سیستم مسیریابی، بهترین راه برای رسیدن به مقصد را برای شما ترسیم میکند و شما تنها کاری که باید بکنید، دنبال کردن راهنماییهاست. مسیر موفقیت در زندگی نیز فرآیندی این چنین است. تمام آنچه باید بکنید، این است که با شفافسازی رؤیایتان تصمیم بگیرید کجا میخواهید بروید و سپس با استفاده از ابزارهایی مانند تعیین هدف، جمالت تأکیدی و تصویرسازی، مسیر را بر روی مقصد قفل نموده و شروع کنید به حرکت در مسیر درست. همینطور که شما به جلو حرکت میکنید، GPS درونی شما به روشن کردن مسیر در پیش رویتان ادامه خواهد داد. به بیان دیگر، وقتی شما رؤیایتان را شفاف کرده و بر روی آن متمرکز میشوید (و من راههای بسیاری برای انجام آن به شما آموزش خواهم داد) پلههای مسیر یکی پس از دیگری در جلوی شما ظاهر خواهند شد و بالاخره وقتی خواستهتان را به وضوح دیدید و آن را پیوسته در مرکز توجه ذهنتان قرار دادید، راه رسیدن به آن خود را نمایان میکند. البته گاهی اوقات دقیقاً وقتی میآید که شما به آن نیاز دارید و نه زودتر.
آدمهای موفق، رؤیاهای بزرگ دارند
خطر بزرگ برای بیشتر ما این نیست که هدفمان خیلی بزرگ هست و ما به آن نمیرسیم، بلکه این است که هدفی کوچک داشته باشیم و به آن برسیم.
مایکل انجلو
میخواهم شما را تشویق کنم که به هیچوجه رؤیاهایتان را محدود نکنید. اجازه دهید به همان بزرگی باشد که هست. در مصاحبهای که با دیو لینگر از مدیران ارشد ری مکس، بزرگترین آژانس املاک کشور داشتم، او به من گفت همیشه رؤیاهای بزرگ را در سرت پرورش بده، چون رؤیاهای بزرگ هستند که آدمهای بزرگ را جذب میکنند. اخیراً ژنرال وزلی کالرک به من گفت انرژی لازم برای خلق یک رؤیای بزرگ، از انرژی الزم برای خلق یک رؤیای کوچک بیشتر نیست. به من ثابت شده است که یکی از معدود فرقهای بین ابرموفقها و بقیه دنیا این است که ابرموفقها رؤیاهای بزرگتری دارند. رؤیای جان اف کندی، بردن بشر به روی کره ماه بود. مارتین لوتر کینگ، آرزوی کشوری بدون تعصب و بیعدالتی را داشت. در رؤیای بیل گیتس، هر کدام از خانههای دنیا یک کامپیوتر متصل به اینترنت دارد. باکمینستر فولر به دنیایی فکر میکرد که همه در آن به انرژی برق دسترسی داشتند.
این انسانهای موفق، دنیا را از یک دیدگاه کاملاً متفاوت میدیدند. دنیا از دید آنها جایی است برای وقوع کارهای بزرگ و حیرتانگیز، جایی که میشود در آن شرایط میلیاردها زندگی را بهتر کرد. جایی که تکنولوژیهای جدید میتواند شیوه زندگی ما را عوض کرده و تبدیل به مکانی شود که با فعال ساختن منابع آن، بزرگترین منافع مشترک را کسب مینماید. در باور آنها انجام هرکاری ممکن است. آنها همچنین به نقش اصلی خودشان در ایجاد تغییرات واقف هستند. زمانی که من و مارک ویکتور هانسن، برای اولین بار کتاب سوپ مرغ برای روح را منتشر کردیم، رؤیای ما هم که اسمش را گذاشتیم "رؤیای 2020 "کاملاً بزرگ بود: اینکه تا سال 2020 با یک دهم سودی که به دست میآوریم 500 میلیون دلار به خیریه کمک کنیم. ما به طور کاملاً واضح میدانستیم و البته میدانیم که میخواهیم چه چیزی را بدست بیاوریم.
اگر انتخابهایتان را فقط به چیزهایی که ممکن و معقول به نظر میرسند محدود کنی، خودت را از چیزی که واقعاً میخواهی جدا کرده ای و آنوقت تنها چیزی که برایت باقی میماند، تسلیم شدن است.
رابرت فریتز
به هیچکس اجازه ندهید شما را از فکر کردن به رؤیایتان منصرف کند
همیشه افرادی هستند که سعی خواهند کرد شما را از پرداختن به رؤیایتان منصرف کنند. آنها به شما خواهند گفت که این فکر احمقانه هست و اینکه این کار شدنی نیست. همیشه افرادی هستند که به شما خواهند خندید و سعی خواهند کرد شما را تا حد و سطح فکر خودشان پایین بیاورند. دوست من مانتری رابرتز نویسنده کتاب مردی که به اسبها گوش میکند، اسم این افراد را سارقان رؤیا گذاشته است. شما نباید به آنها گوش کنید.
وقتی مانتری دبیرستانی بود، یک روز معلمش از بچههای کلاس خواست تا انشایی بنویسند و بگویند که وقتی بزرگ شدند میخواهند چه کاره شوند. مانتری در انشایش نوشت که دوست دارد مزرعه 90 هکتاری خودش را داشته باشد و در آن اسبهای اصیل مسابقه را پرورش دهد. معلم به او نمره F داد و گفت این نمره پایین به خاطر این است که از دید او این رؤیا غیرواقعگرایانه است. از نظر او پسری که در یک کابین پشت یک وانت زندگی میکند، ممکن نیست آنقدر پول جمع کند که بتواند یک مزرعه بخرد، پول تجهیزات پرورش اسب و حقوق کارکنان مزرعه را بپردازد. وقتی معلم به مانتری این شانس را داد که انشایش را دوباره بنویسد تا نمره بهتری بگیرد مانتری به او گفت نمره F را برای خودت نگه دار و من هم رؤیایم را برای خودم نگه میدارم.
امروز پرچم مزرعه 7 هکتاری مانتری بالاست. مزرعههای او در ساوانگ، کالیفرنیا اسبهای اصیل مسابقه پرورش میدهند.
تمرین آرزوسازی
آینده ات را از آینده ات بساز، نه از گذشته
ورنر ارهارد
تمرین پیش رو با هدف کمک به شما در شفافسازی رؤیایتان طراحی شده است. اگر چه شما میتوانید این تمرین را صرفاً به عنوان یک تمرین ذهنی و فقط با فکر کردن درباره پاسخها و نوشتن آنها انجام دهید، مایلم شما را به فراتر از آن تشویق کنم. که اگر شما این کار را انجام دهید، به پاسخهایی عمیقتر خواهید رسید که برایتان سودمندتر است.
برای شروع یک قطعه موسیقی آرامبخش بگذارید و در محیطی ساکت و راحت، جایی که کسی مزاحمتان نشود بنشینید. سپس چشمهایتان را ببندید و از ضمیر ناخودآگاهتان بخواهید که به شما در مورد هر یک از موضوعات زیر، تصویری از زندگی ایدهآلتان با این تصور که در داشتن این زندگی برایتان هیچ محدودیتی وجود ندارد، بدهد.
1 .ابتدا بر روی زمینههای مالی زندگیتان تمرکز کنید. حقوق سالانهتان چقدر است؟ وضعیت گردش مالیتان چطور است؟ چه مقدار پول در حساب پسانداز و سرمایهگذاریتان دارید؟ مجموع ارزش خالص داراییتان چقدر است؟
2 .موضوع بعدی... ظاهر خانه شما چه شکلی است؟ درکجا واقع شده؟ آیا منظرهای زیبا دارد؟ حیاطش چطور است؟ منظرهاش چطور؟ استخر دارد؟ دیوارها چه رنگی هستند؟ مبلمانش چه شکلی هستند؟ از دیوار اتاقها نقاشی آویزان است؟ نقاشیها چه شکلی هستند؟ حالا شروع به قدم زدن در خانه عالی خود کنید و باقی جزئیات را تکمیل کنید.
در این مرحله، نگران اینکه چطور قرار است این خانه را بگیرید نباشید. به یک سری افکار مثل "من که پول کافی برای زندگی در مالابو را ندارم"، اجازه ندهید در راهتان خلل ایجاد کنند. وقتی شما تصویر را به ذهنتان میسپارید، ذهن شما چالش پول ناکافی را حل خواهد کرد.
حالا ماشینی که سوار هستید و هر دارایی مهمی را که پولتان برایتان آورده تصور کنید.
3 .در مرحله بعد، کار یا شغل ایدهآلتان را تصور کنید. این که کجا کار میکنید. چه کاری انجام میدهید؟ همکاران شما چه کسانی هستند؟ مشتریان و مراجعانتان چطور؟ حقوقتان چقدر است؟ آیا این کسب و کار مال خودتان است؟
4 .خوب حالا بروید سراغ اوقات فراغتتان، شما و خانوادهتان در اوقات فراغتی که برای خودتان ایجاد کردهاید، چه کار میکنید؟ چه سرگرمی را دنبال میکنید؟ نوع تعطیلاتتان چیست؟ کمپ، کوه، ساحل...؟ چه برنامههای جذابی دارید؟
5 .حالا ببینید تصورتان از بدنتان و سلامت فیزیکی خودتان چیست؟ کاملًا سالم و سرحال هستید؟ چقدر قرار است زندگی کنید؟ آیا در طی تمام روز احساس خوشبختی، آرامش و راحتی خیال میکنید؟ آیا پُر از نشاط هستید؟ آیا در عین قوی بودن از بدن انعطافپذیری برخوردار هستید؟ ورزش میکنید؟ غذا میخورید؟ زیاد آب مینوشید؟
6 .بعد بروید سراغ تصور رابطه ایدهآلی که دوست دارید با خانواده و دوستانتان داشته باشید. رابطه شما با خانوادهتان چطور است؟ دوستانتان چه کسانی هستند؟ کیفیت رابطهتان با این دوستان چطور است؟ دوستی چه حسی دارد؟ دوستانتان در موقعیتهای مختلف پشت شما هستند؟ شما از داشتن آنها احساس قدرت میکنید؟ چطور با هم وقت میگذرانید؟
7 .حالا نوبت حیطه شخصی زندگی خودتان است. آیا مایلید تصور کنید که دوباره به مدرسه میروید؟ دوباره آموزش میبینید، در کارگاههای مختلف شرکت میکنید. به دنبال درمان یک ضربه روحی قبلی هستید؟ و یا آیا از لحاظ روحی در حال ارتقاء هستید؟ دوست دارید یاد بگیرید که یک ابزار موسیقی را بنوازید یا اینکه زندگینامه خودتان را بنویسید؟ دوست دارید دوی ماراتن انجام دهید یا در یک کالس هنری شرکت کنید؟ میخواهید به کشورهای دیگر سفر کنید؟
8 .و در نهایت، در تصورتان به اجتماعی که در آن زندگی میکنید فکر کنید، جامعهای که انتخاب کردهاید. زمانی که این جامعه در تکاپو است، چه ظاهری دارد؟ در آنجا چه فعالیتهای اجتماعی اتفاق میافتد؟ از فعالیتهای عامالمنفعهتان چه خبر؟ برای کمک به دیگران چه کاری میکنید؟ هر چند وقت یکبار در این فعالیتها شرکت میکنید؟ به چه کسی کمک میکنید؟
شما میتوانید جوابهایتان را همینطور که در هر مرحله جلو میروید بنویسید، یا اینکه تمام تمرین را ابتدا انجام داده، سپس چشمهایتان را باز کنید و مطالب را بنویسید. در هر دو صورت، مطمئن شوید که به محض تکمیل تمرین، همه چیز را به طور کامل مینویسید.
شما باید هر روز رؤیایی را که روی کاغذ نوشتید، مرور کنید. این کار باعث میشود که ذهن هوشیار و ناخوداگاه شما بر روی رؤیایتان متمرکز بماند و همزمان با آموختن سایر قواعد و ابزارآمده در کتاب و به کار بردن آن، کم کم شروع به آشکار ساختن جوانب مختلف رؤیایتان خواهید کرد.
برای گرفتن بهترین نتیجه، رؤیایتان را با دیگران در میان بگذارید
وقتی کار نوشتن رؤیایتان را به اتمام رساندید، آن را با یک دوست خوب، کسی که به او اعتماد داشته و میدانید نظر مثبت و حمایت کننده نسبت به شما دارد، در میان بگذارید، ممکن است شما از این که دوستتان با خود تصور کند که این رؤیا چقدر عجیب و غریب، دست نیافتنی، بیش از حد ایدهآلیستی، غیر واقعگرایانه و یا مادیگرایانه است، نگران باشید. تقریباً همه مردم وقتی به در میان گذاشتن رؤیایشان با دیگران میرسند، همین فکر را میکنند. اما واقعیت این است که بیشتر مردم در عمق وجودشان، همین خواستههایی را دارند که شما دارید. همه افراد از داشتن وضعیت مالی بسیار خوب، خانه راحت، کاری که از انجامش لذت میبرند، سلامتی، زمان برای انجام کارهایی که عاشقش هستند، داشتن رابطه خوب با خانواده و دوستانشان و این فرصت که بتوانند باعث بهبود دنیای دیگران باشند، استقبال میکنند. اما تعداد کمی از ما هستیم که واقعاً آن را میپذیریم.
شما خواهید دید که وقتی رؤیایتان را با دیگران در میان میگذارید، بعضی از افراد حتی به شما برای تحقق آن کمک خواهند کرد و شما را به دوستانشان و منابعی که بتوانند به شما کمک کنند، معرفی میکنند. شما همچنین میفهمید که هر بار که رؤیایتان را به کسی میگویید، برایتان شفافتر و دستیافتنیتر شده و از همه مهمتر اینکه هر بار که رؤیایتان را شریک میشوید، این باور ناخوداگاه را که "من میتوانم به دستش بیاورم" در خود قویتر میکنید.
مقالات مشابه
سرعت بادی که از اقیانوس میوزید، به بیش از بیست مایل در ساعت رسیده بود. ماه هنوز بیرون نیامده ب...
وقتی شنای چهار مایلی شبانه را شروع کردیم، آبهای جزیرهی سن کلمنت کف دار و سرد بود. من و ناوبان ...
ساحل جزیرهی کورونادو امواج متلاطمی داشت. موجهای کوچک با کف سفید به صورت مان برخورد میکردند و ...
کفش شنای لاستیکی سیاهم و ماسکم را برداشته بودم و به سمت ساحل میدویدم. پیش از این که در حالت آزا...
Label
بزن بریم !