اهداف حقیقی و رسالت اصلی شما در زندگی
سعی کنید یاد بگیرید با سکون درون خویش ارتباط برقرار کرده و دریابید که هر چیزی در
این دنیا دارای رسالتی است.
خانم الیزابت کوبلر راس
من بر این باور هستم که هریک از ما با هدف و رسالتی خاص پا به این کره ی خاکی گذاشته ایم. شناسایی، عیان نمودن و پاس داشتن این رسالت، مهم ترین کارهایی است که تمامی افراد موفق در زندگی شان انجام می دهند. آنها وقت خود را صرف می کنند تا بدانند به چه دلیل و برای به انجام رساندن چه کاری پا به این دنیا گذاشته اند و سپس با شور و شوق فراوان، رسالت خویش را دنبال می کنند.
برای به انجام رساندن چه رسالتی تجهیز شده و پا به این کره ی خاکی گذاشته اید؟
من مدتها قبل متوجه شدم که برای انجام چه کاری تجهیز شده و پا به این دنیا گذاشته ام. توانستم هدف اصلی زندگی و روش "صحيح زیستن" را برای خود مشخص کنم. هم چنین کشف کردم چگونه هر کاری را که به عهده می گیرم، با عزمی جزم و شور و شوق فراوان به انجام برسانم. فهمیدم شناسایی هدف در زندگی چطور باعث میشود از کاری که در جهت رسیدن به آن هدف انجام میدهم لذت برده و آن را تا رسیدن به نتیجه ی دلخواه ادامه دهم.
اکنون قصد دارم شما را نیز با این راز بزرگ در زندگی آشنا سازم. باید بدانید چنانچه بدون هدف زندگی کنید، مسلماً از مسیر اصلی زندگی تان خارج خواهید شد. باری به هر جهت بودن و بدون هدف زندگی کردن کار ساده ای است.
اما مشخص کردن هدف در زندگی باعث میشود همه چیز سر جای خودش قرار گیرد و ظاهرا کارها درست پیش برود.
هدفمند بودن به این معنا است که شما عاشق کاری هستید که انجام می دهید، در حال انجام کاری هستید که در آن مهارت دارید و آنچه را برایتان اهمیت دارد تا رسیدن به نتیجه ی دلخواه دنبال خواهید کرد. هنگامی که هدف درستی را برای خود مشخص کرده باشید، افراد، منابع و امکاناتی که برای به انجام رساندن آن هدف احتیاج دارید، به خودی خود در زندگی تان ظاهر خواهد شد و کل دنیا نیز از وجود شما بهره مند خواهند شد، زیرا هنگامی که با رسالت وجودی خویش هم نوا میشوید، تمامی اعمال تان به صورت خودکار در راستای خدمت به افراد و هم نوعان تان قرار خواهد گرفت.
نمونه ای از عبارتهایی که نشان دهنده ی رسالت زندگی برخی از افراد بوده است
رسالت زندگی من این است که الهام بخش دیگران بوده تا بتوانند با استفاده از بالاترین سطح توانمندی های خود به زندگی عشق ورزیده و آن را با لذت هر چه تمام تر تجربه کنند. من ( با جمع آوری و چاپ داستان های ارائه شده در کتاب سوپ جوجه برای روح و ماجراهایی که در سمینارهای نکات کلیدی انگیزه بخش تعریف می کنم، سعی کرده ام دیگران را ترغیب کرده تا زندگی رویایی شان را خلق کنند. همچنین از طریق تألیف و انتشار کتاب هایی مانند نیروی تمرکز و عامل علاءدین، طراحی و ارائه واحدهای درسی برای دانش آموزان دبیرستانی و برگزاری سمینارها و کارگاههای آموزشی برای بزرگسالان که در آنها با ارائهی ابزار قدرتمند به دیگران یاد می دهم چطور زندگی ایده آل خود را بسازند، سعی کرده ام این امکان را برایشان فراهم آورم که به بالاترین سطح تصورات شان از زندگی دست یابند.
عبارت های زیر نمونهای از رسالتهای زندگی چند نفر از دوستانم است که از زبان خودشان عنوان شده و در اینجا به آنها اشاره شده است. گفتنی است که این افراد با تکیه بر به انجام رساندن همین رسالتها در زندگی شخصی شان توانسته اند به میلیونرهایی خودساخته تبدیل شوند.
توانمند ساختن و انگیزه بخشیدن به دیگران در جهت دستیابی به سرنوشتی که برای شان مقدر شده است.
تعالی بخشیدن به آگاهی انسان ها از طریق کسب و کار و تجارت.
خدمت خالصانه به پروردگار از طریق تبدیل شدن به موجودی سرشار از توانمندی، سرزندگی، عشق، شور و شوق و شادمانی مطلق که همگی حاصل قدردانی نسبت به موهبت های الهی، عشق صادقانه و خدمت به مخلوقاتاش است.
تبدیل دنیا به مکانی بهتر برای زندگی اسبها و انسانها.
انگیزه بخشیدن به افراد و تبدیل آنها به میلیونرهایی که دست کم یک میلیون دلار به کلیسا یا مؤسسات خیریه اهدا کنند.
تربیت کردن و انگیزه بخشیدن به افرادی که شجاعت، هدفمندی وشادمانی را به ترس،نیاز و بدهکاری ترجیح می دهند.
تصمیم هایتان را بر پایه ی رسالت اصلی زندگی خویش گرفته و بر مبنای آن دست به عمل بزنید.
برایان تریسی
زمانی که متوجه رسالت اصلی زندگی خویش شوید، قادر خواهید بود تمامی تلاش های تان را در راستای آن سازماندهی کنید. هر کاری که انجام می دهید، باید جلوه ای از رسالت زندگی شما باشد. چنان چه کاری که انجام می دهید در راستای رسالت اصلی زندگی شما نیست، باید بدانید که تمام تلاش های تان بیهوده و بی نتیجه خواهد بود.
دلایل پنهان شده در پس تلاش های شما در زندگی چیست؟
اهداف حقیقی و رسالت اصلی شما در زندگی، نقش یک قطب نما را دارد که بدون آن هیچگاه به سر منزل مقصود نخواهید رسید. شما هرگز دوست ندارید در سالهای پایانی عمر تان ناگهان متوجه شوید تمام راه را اشتباه آمدید.
هنگامی که جولی لایپ لی کودک بود، علاقه ی شدیدی به حیوانات داشت. به همین دلیل هر چه بزرگ تر می شد، بیشتر این جمله را از دیگران می شنید که مدام به او می گفتند، «جولی، تو باید یک دامپزشک شوی. تو بالاخره یک دامپزشک بزرگ خواهی شد. این تنها کاری است که تو باید انجام دهی.» بنابراین هنگامی که وارد دانشگاه ایالت اوهایو شد، با گذراندن واحدهای درسی بیولوژی، آناتومی و شیمی شروع به ادامه تحصیل در رشتهی دامپزشکی کرد. با گرفتن بورس تحصیلی مخصوص سفارت، توانست در دانشگاه شهر منچستر انگلیس تحصیلات تکمیلی خود را ادامه دهد. فشار ناشی از دلتنگی، به دلیل دوری از خانواده و استادانش او را وادار به بازگشت به خانه کرد. یک روز که غمگین و افسرده پشت میز تحریرش نشسته بود و انبوهی از کتاب های بیولوژی او را احاطه کرده بود، در حالی که از پنجره به بیرون خیره شده بود، صدایی از درونش برخاست، میدانی چیست؟ من واقعا احساس بیچارگی و درماندگی می کنم. چرا چنین حسی دارم؟ با خودم چه کار کرده ام؟ من اصلاً دوست ندارم یک دامپزشک باشم؟
پس از آن، جولی این سؤال کلیدی را از خودش پرسید. آن چه کاری است که اگر امکان انجام آن برایم مهیا می شد، حاضر بودم بدون هیچ گونه چشمداشتی آن را انجام دهم؟ مسلماً آن کار دامپزشکی نبود. دامپزشکی شغل مورد علاقهی من نبود. سپس او نگاهی به گذشته و کارهایی که قبلا انجام داده بود انداخت و از خودش پرسید: چه کاری در گذشته انجام دادم که بیشتر از سایر کارها من را خوشحال و شادمان کرده بود؟ سپس دوباره ندایی از درونش گفت، کاری که تو را بیش از همه خوشحال میکرد، کنفرانسهایی بود که در آن داوطلبانه جوانترها را راهنمایی میکردی. هم چنین هنگام بازگشتش به دانشگاه اوهایو و انتخاب داوطلبانهی واحدهای درسی مربوط به مدیریت و ارتباطات، واقعا او را ارضاء می کرد. بنابراین به خودش گفت، «چطور می توانم اینها را نادیده بگیرم؟ اکنون چهار سال از شروع تحصیلاتم در این دانشگاه می گذرد و تازه متوجه شدم مسیر اشتباهی را پیموده ام. در حالی که این موضوع تمام مدت جلوی چشم من بود، هیچ گاه سعی نکردم نسبت به آن آگاه شوم.»
نگرش جدید وی به این مسئله باعث شد که جولی باقی ماندهی سال تحصیلی را در انگلستان به گذراندن واحدهای درسی رشته ی ارتباطات و رسانه بپردازد. هنگامی که او به دانشگاه ایالت اوهایو بازگشت، در نهایت موفق شد با متقاعد کردن مدیریت دانشگاه، برنامهی مخصوصی را در زمینهی "مطالعات مدیریتی" به اجرا درآورد. با وجود این که بیش از دو سال طول کشید تا فارغ التحصیل شود، اما سرانجام موفق شد به مقام مشاور ارشد پنتاگون در زمینهی تعلیم و تربیت مدیر دست یابد. او همچنین توانست در رقابت بانوی برگزیدهی ویرجینیای آمریکا ویرجینیا بپردازد. او هم چنین موفق شد چندین مربی و الگوی نمونه برای سازمان خیریهی جوانان تربیت کرده که کار آنها نیز آموزش به کودکان برای تبدیل شدن به الگوی نمونه برای سایر بچهها بود. با وجودی که جلوی 26 سال بیشتر ندارد، جملهی معروفی دارد که می گوید مشخص نمودن رسالت زندگی دارای قدرتی است که باعث می شود خلاقیت انسان فعال گردد.
اما خوشبختانه لزومی ندارد شما برای بیرون آمدن از زیر بار فشار ناشی از بی هدفی و کشف رسالت اصلی زندگی تان، مجبور باشید چندین مایل از شهر خود دور شوید. شما می توانید به سادگی با اجرای دو تمرین زیر، هدف و رسالت واقعی خود را در زندگی مشخص کنید.
میزان لذتی که از زندگی خود می برید، همان راهنمای درون شما است که مشخص می کند آیا در مسیر صحیح قرار دارید یا نه. این روح انسان است که باید نسبت به تمایلات خود صادق بوده و تسلیم وجد و سرور غایی خویش شود.
دیم ربکا وست : نویسنده پرفروش ترین کتاب تاریخ
هنگامی که پا به این دنیا می گذارید، مجهز به یک سیستم هدایتگر درونی پیشرفته هستید که با اعلام میزان لذتی که از زندگی می برید، شما را مطلع می کند آیا مطابق رسالت اصلی زندگی تان پیش می روید یا این که تنها بدون هدف روزگار را سپری می کنید. تنها چیزی که بالاترین لذت را در زندگی برای تان به ارمغان می آورد، همانا هماهنگ شدن با رسالت حقیقی زندگی تان است. به منظور درک این نکته که آیا تاکنون مطابق رسالت اصلی و حقیقی زندگیتان پیش رفته اید، لازم است لیستی از لحظاتی تهیه کنید که در آن بیشترین لذت را از زندگی برده و حقیقتاً احساس سرزندگی کردید. سعی کنید عامل مشترکی را که در تجربهی تمامی این لحظات باعث سرزندگی و شادابی شما شده است بیابید. با خود بیندیشید، آیا میتوانید راهی بیابید که از این به بعد زندگی را به این صورت تجربه کنید؟
پت ویلیامز هم اکنون نائب رئیس ارشد تیم بسکتبال اورلاندو مجیک است. او هم چنین نویسندهی 36 کتاب بوده و یک سخنران حرفهای است. هنگامی که از او پرسیدم بزرگترین راز موفقیتش در زندگی چیست، پاسخ داد، «بزرگترین راز موفقیت در زندگی این است که هر چه زودتر بتوانی کشف کنی عاشق انجام چه کاری هستی و سپس برنامه زندگیات بر اساس آن پایهریزی کرده و شروع به لذت بردن از آن کنی.» عشق پت ویلیامز جوان ورزش بود و به طور اخص ورزش بیسبال. هنگامی که پدرش برای اولین بار او را برای تماشای مسابقهی بیسبال به فیالدلفیا برد، او عاشق این رشتهی ورزشی شد. او برای اولین بار مهارت خواندن را با روخوانی مطالب ورزشی روزنامهی نیویورک تایمز آغاز کرد. او از همان کودکی میدانست هنگامی که بزرگ شود، دوست دارد شغلی در ارتباط با ورزش داشته باشد. او تقریباً هر روز صبح با این فکر از خواب برمیخاست. کلکسیونی از کارتهای مربوط به ورزش بیسبال داشت و تقریباً هر روز را به بازی کردن و ورزش میپرداخت و برای ستون ورزشی روزنامه دیواری مدرسه مطلب مینوشت.
هنگامی که پت به سن قانونی رسید، توانست شغلی در دفتر کار مرکزی تیم بیسبال فیلیز فیالدلفیا برای خود دست و پا کند. سپس همکاریاش را با هفتاد و ششمین تیم بسکتبال فیالدلفیا آغاز کرد. هنگامی که فدراسیون بسکتبال ان بی ای تصمیم گرفت مسئلهی اختصاص دادن یک سهمیهی اضافی به تیمهای بسکتبال اورالندو را بررسی کند، پت ویلیامز آمادگی خود را برای هدایت تیم جدید اورالندو اعلام کرد. هماکنون بیش از 40 سال است که پت ویلیامز شصت ساله، مشغول کاری است که عاشق آن است و در این مدت از تک تک لحظههای آن لذت برده است. هنگامی که دریابید از چه کاری بیشترین لذت را میبرید، آنگاه بینشی عظیم نسبت به رسالت اصلی زندگی خود از درونتان بر خواهد خاست.
تمرین بعدی یک تمرین ساده اما قدرتمند است که به شما کمک میکند بتوانید عبارتی که رسالت اصلی زندگیتان را مشخص میکند، نوشته تا بر اساس آن در زندگی رفتار کنید. کمی وقت صرف کرده و تمرین زیر را انجام دهید.
تمرین یافتن رسالت زندگی
1-دو مورد از خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد خود را مانند اشتیاق و خلاقیت بنویسید.
2-دوست دارید برای نشان دادن خصوصیات منحصر به فرد خود به دیگران از چه روشهایی استفاده کنید؟ به عنوان مثال، دوست دارید دیگران را حمایت کنید یا انگیزه دادن به افراد را انتخاب میکنید.
3-جهانی را فرض کنید که در آن هیچ مشکلی وجود ندارد. به نظر شما این مدینهی فاضله به چه چیز شباهت دارد؟ روابط مردم با یکدیگر به چه شکل است؟ حس شما نسبت به این دنیا چگونه است؟ پاسخ خود را در غالب یک عبارت و در زمان حال بنویسید، به نحوی که توصیف کنندهی شرایط نهایی دنیای ایدهآل و مطلوب شما باشد. این نکته را در نظر بگیرید که مدینهی فاضله جایی است که همه از زندگی کردن در آن لذت میبرند.
عبارت نمونه: دنیا به گونهای است که همگی قادر هستند آزادانه استعدادهای بی همتای خود را عیان کرده، در هماهنگی کامل با یکدیگر عمل کرده و عشقشان را ابراز کنند.
4 .سعی کنید سه عبارت قبلی را با یکدیگر ادغام کره و در غالب یک عبارت بنویسید.
به طور مثال بنویسید، رسالت من در زندگی این است که با استفاده از خالقیت و اشتیاق بیحد و حصر خویش، دیگران را حمایت کرده و به آنها انگیزه دهم تا بتوانند استعدادهای بیهمتای خویش را کشف کرده و در هماهنگی کامل با عشق الهی آن را ابراز کنند.
همیشه هدفمند زندگی کنید
از لحظهای که رسالت زندگی خویش را کشف کرده و آن را به صورت مکتوب در آوردید، سعی کنید هر روز و ترجیحاً صبحها از روی آن بخوانید. چنانچه به کارهای هنری علاقه دارید و یا قدرت قدرت تخیلتان قوی است، شاید دوست داشته باشید تصویر یا سمبلی را که نشان دهندهی رسالت زندگی شما است نقاشی کرده و آن را در محلی مانند (روی در یخچال منزلتان، روی میز تحریرتان یا در جایی نزدیک به تخت خوابتان) آویزان کنید تا بتوانید هر روز به آن نگاه کنید. این کار باعث میشود همیشه بر روی رسالت زندگیتان متمرکز باقی بمانید.
مادامی که فصول بعدی کتاب را مطالعه کرده و سعی میکنید دورنما و اهداف زندگیتان را مشخص کنید، مطمئن شوید که این اهداف و دورنماها با رسالت اصلی زندگیتان هماهنگ بوده و به انجام رساندن این رسالت را تضمین کند.
روش دیگر مشخص نمودن رسالت زندگیتان این است مدت زمانی را صرف تأمل و اندیشیدن در سکوت کرده و مراقبه کنید. پس از آنکه از لحاظ فیزیکی و روانی در یک وضعیت متعادل قرار گرفتید، این سؤال را از خود بپرسید رسالت زندگی من چیست؟ یا نقش منحصر به فرد من در این عالم چیست؟ سپس اجازه دهید پاسخ این سؤال بدون فکر کردن به ذهنتان خطور کند. اجازه دهید تا جایی که میتوانید آن را در ذهنتان مجسم کنید، پیش بروید. لزومی ندارد کلماتی که به ذهنتان میرسد شاعرانه و زیبا به نظر برسد. مهم این است که این کلمات به حد کافی برای شما انگیزه بخش باشد.
مقالات مشابه
سرعت بادی که از اقیانوس میوزید، به بیش از بیست مایل در ساعت رسیده بود. ماه هنوز بیرون نیامده ب...
وقتی شنای چهار مایلی شبانه را شروع کردیم، آبهای جزیرهی سن کلمنت کف دار و سرد بود. من و ناوبان ...
ساحل جزیرهی کورونادو امواج متلاطمی داشت. موجهای کوچک با کف سفید به صورت مان برخورد میکردند و ...
کفش شنای لاستیکی سیاهم و ماسکم را برداشته بودم و به سمت ساحل میدویدم. پیش از این که در حالت آزا...
Label
بزن بریم !