آزاد کردن نیروی تعیین اهداف
چنانچه میخواهید در زندگی شادمانی را تجربه کنید، هدفی را در زندگی انتخاب کنید که افکارتان را سامان بخشیده، انرژیتان را آزاد کرده و به شما امید و انگیزه بدهد.
اندرو کارنگی
پس از آن که دورنمای زندگی خود را مشخص کرده و آرزوها و نیازهای خود را برای خودتان روشن کردید، باید آنها را در قالب اهداف قابل اندازه گیری و ملموس در آورید و سپس با ایمان به این که به
آنها دست پیدا خواهید کرد، وارد عمل شوید. متخصصان علم موفقیت کاملاً به این مسئله واقف هستند که مغز انسان دارای نوعی سیستم است که دائماً در جستجوی هدف است. هر هدفی را که برای ضمیر ناخودآگاهتان تعریف کنید، او شب و روز به دنبال محقق کردن آن خواهد بود.
چه میزان، تا کی؟ برای اطمینان خاطر از این که نیروی ضمیر ناخودآگاهتان با چه نوع هدفی آزاد میشود، اهدافتان باید دو ویژگی خاص داشته باشد. اهداف باید طوری مشخص شوند که خودتان یا فرد دیگری بتواند به راحتی آن را اندازه گیری کند. به طور مثال، عبارت من ۱۰ پوند وزن کم میکنم، به قدرتمندی عبارت من تا ساعت ۵ عصر ۳۰ ژوئن به وزن ۱۳۵ پوند خواهم رسید نیست، عبارت دوم بسیار روشنتر از عبارت اول است، زیرا هر کسی میتواند ساعت ۵ عصر ۳۰ ژوئن شاهد کم شدن وزن شما باشد. چنانچه دقت کنید خواهید دید که عبارت دوم شامل دو معیار چه میزان (که شامل یک کمیت عددی مثل تعداد صفحات، پوند، دلار، متر مکعب یا امتیاز میباشد) و معیار تا چه زمانی که (شامل یک ساعت و تاریخ خاص میباشد).
تا جایی که امکان دارد تمامی جنبههای اهداف خود را طور ویژه و خاص مشخص کنید. ویژگیهایی مانند حالت، مدل، رنگ، سال ساخت و سایر ویژگیها مثل، اندازه، وزن، شکل و فرم و سایر ویژگیها به خاطر داشته باشید که اهداف گنگ و مبهم نتایج مبهمی را به دنبال خواهد داشت.
هدف با یک ایدهی خوب
هنگامی که اهدافتان غیرقابل اندازه گیری باشد، دیگر هدف نیستند و تنها یک خواسته، یک آرزو، یک انتخاب با یک ایدهی خوب است.
به منظور استفاده از ضمیر ناخودآگاهتان اهداف تان باید قابل اندازه گیری و ملموس باشد. در ادامه به منظور روشن شدن مسئله مثالهایی آورده شده است.
ایدههای خوب
من دوست درم یک خانه ی زیبا نزدیک ساحل اقیانوس داشته باشم.
من تصمیم دارم وزنم را کم کنم.
من باید با کارمندانم بهتر رفتار کنم.
اهداف و خواستهها
من تا بعدازظهر روز ۳۰ آوریل سال ۲۰۰۷ یک خانه ی ۴۰۰۰ متر مربعی در بزرگ راه کوست هاسفیک خریداری میکنم.
من تا ۵ بعدازظهر اول ژانویه ی ۲۰۰۶ به وزن ۱۸۵ پوند خواهم رسید.
من تا ۵ بعداز ظهر جمعه ی همین هفته حداقل ۶ نفر از کارمندانم را به دلیل شرکت در دوره ی آموزشی تشویق خواهم کرد.
اهدافتان را با جزییات کامل یادداشت کنید
یکی از بهترین راهها برای مشخص کردن اهداف نوشتن آنها با جزییات کامل است. درست مانند نوشتن یک گزارش کاری ویژه، میتوانید به اهدافتان به عنوان یک درخواست از خداوند یا ذهن کیهانی بنگرید. تا میتوانید آن را با جزییات کامل مشخص کنید.
چنانچه ملک یا خانهی ویژهای را مدنظر دارید، آن را با تمام جزییات کامل مشخص کنید. دوست دارید خانهی مورد نظرتان در چه محلهای باشد؟ چه متراژی داشته باشد؟ لوازم منزلتان چطور باشد؟ آیا دوست دارید در منزل تان از کارهای هنری و سیستم صوتی استفاده کنید؟ دوست دارید خانهی شما چند طبقه باشد؟ چنانچه عکسی از خانهی موردنظرتان وجود دارد، تصویری از آن تهیه کنید، اما اگر تصویری از آن در دسترس نیست سعی کنید با بستن چشمانتان تصویر منزل مورد نظرتان را با جزییات کامل در ذهن تان تصور کنید. سپس تاریخی را مشخص کنید که تا آن زمان قصد دارید آن خانه را خریداری کنید.
هنگامی که اهداف خود را با جزییات کامل یادداشت کنید، ضمیر ناخودآگاهتان متوجه خواستهی شما میشود. راه رسیدن شما به خواستهتان را هموار میکند و فرصتهایی را در اختیارتان قرار خواهد داد تا هر چه سریعتر به خواسته و آرزوهای تان دست پیدا کنید.
شما نیاز به اهدافی دارید که شما را ارتقاء داده و تعالی بخشد
هنگامی که در حال تهیه ی لیست اهداف خود هستید، سعی کنید اهدافی را برگزینید که موجب ارتقاء و تعالی شما شوند. شما نیاز به اهدافی دارید که رسیدن به آنها مستلزم کسب مهارت، رشد و تعالی باشد. تعیین اهدافی که رسیدن به آنها نیازمند زحمت و مرارت باشد، بسیار خوب است. دلیلش این است که هدف نهایی علاوه بر کسب دستاوردها و منافع مادی رشد شخصی و تعالی معنوی است. شما به منظور دستیابی به این مهم میبایست مهارتی جدیدی کسب کرده، افق دید خود را گسترش داده، روابط خود را ارتقاء داده و در نهایت بیاموزید چطور بر افکار منفی، ترس و نگرانی و موانع خارجی تسلط یابید.
یک هدف والا برای خود تعیین کنید
از شما میخواهم در حالی که سعی میکنید آرزوها و رؤیاهای خود را در تمامی جنبههای زندگی به صورت اهداف قابل اندازه گیری در آورده و در کنار تعیین اهداف سالانه، ماهانه، هفتگی و روزانهی خود، هدفی را که من به آن هدف والا میگویم و باعث میشود جهشی عظیم در زندگی شخصی و کارتان ایجاد شود، نیز برای خودتان مشخص کنید. در حقیقت اغلب اهداف باعث ایجاد پیشرفت در زندگی میشوند. تعیین این اهداف همانند یک مسابقه میماند که یک حرکت اضافی ممکن است شما را چند امتیاز جلو بیندازد، اما چه اتفاقی خواهد افتاد اگر یک حرکت خاص یک باره شما را چند صد برابر جلو بیندازد؟ به این نوع حرکتها یک جهش کوانتومی میگویند. این گونه اهداف همانند بازی مارپله با یک حرکت شما را به بالای بلندترین نردبان میبرد. در زندگی واقعی نیز چنین حرکتهایی وجود دارند که شما را به یک باره سالها جلو میاندازند. به طور مثال، چنانچه طی یک دوره ۲۰ کیلوگرم وزن کم کنید، نوشتن یک کتاب، نشر یک مقاله، حضور در برنامه ی اپرا وینفری، بردن مدال طلا در مسابقات المپیک، طراحی یک وب سایت فوق العاده، گرفتن مدرک دکترا یا فوق لیسانس، گرفتن گواهینامه افتتاح یک باشگاه تندرستی، پیروز شدن در انتخابات یک اتحادیه یا مجمع حرفهای و یا راهاندازی برنامهی رادیویی خودتان. هدفی که رسیدن به آن باعث میشود همه چیز زندگیتان تغییر کند. آیا این هدف ارزش آن را ندارد که پس از رسیدن به آن به وجد بیایید؟ آیا ارزش آن را ندارد که هر روز کمی بر روی آن تمرکز کنید تا روزی که به آن دست پیدا کنید؟
چنان چه یک مادر خانه دار هستید که کل زندگی و وضعیت اقتصادیتان با عضو شدن در یک شرکت تجارت شبکه ای تغییر کرده و ۱۰۰۰ دلار در ماه به در آمدتان اضافه شود، آیا ترغیب نمیشوید که به دنبال فرصتهایی بروید که این هدف محقق شود؟
منظور من از یک هدف متعالی و والا همین است. هدفی که کل زندگیتان را تغییردهد، فرصتهای تازه ای را پیش روی تان قرار دهد، افراد مناسب را سر راهتان قرار دهد و تلاشها، روابط و جامعهای را که عضوی از آن هستید به یک سطح بالاتر ببرد.
هدف والای شما در زندگی چیست؟ تیلور برادر کوچک من یک معلم مدرسهی فنی در فلوریدا است. او یک دورهی پنج ساله را برای اخذ مجوز مدیریت مدرسه ای را که در آن تدریس میکرد گذراند. این پست جدید برای وی ۲۵۰۰۰ دلار در سال به همراه داشت. این موضوع جهشی عظیم در زندگی وی بود که در آمد او را به طور چشمگیری افزایش داده و نفوذ وی را در سیستم تدریس مدرسه اش افزایش میداد!
نوشتن یک کتاب پرفروش برای من و مارک ویکتور هانسن یک نقطهی عطف بود. کتاب سوپ مرغ برای روح باعث کسب یک شهرت جهانی برای ما دو نفر شد و باعث شد مخاطبان بیشتری در سمینارها، سخنرانیها و برنامههای رادیو تلویزیونی ما شرکت کنند. افزایش در آمدی که نوشتن این کتاب برای ما داشت، موجب شد سبک زندگی تازه ای را تجربه کرده، دوران بازنشستگیام تضمین شده، کارمندان بیشتری برایم کار کنند، پروژههای بزرگتری قبول کنم و در کل تأثیر بیشتری بر دنیای پیرامونم داشته باشم.
سعی کنید در طول روز سه مرتبه اهداف خود را مرور کنید
به محض آن که اهداف کوچک و بزرگ خود را مشخص کرده و یادداشت کردید، گام بعدی برای رسیدن به موفقیت این است که نیروی خلاق ضمیر ناخودآگاه تان را از طریق مرور کردن لیست اهداف خود، دو یا سه مرتبه در روز به فعلیت در آورید. باید وقت صرف کنید و هر روز لیست اهداف خود را مرور کنید. (سعی کنید با صدای بلند و با تمام احساس شور و شوقی که در راه رسیدن به اهداف تان دارید) تک تک اهدافتان را تکرار کنید. چشمهایتان را بسته و تصور کنید که هم اکنون تمامی آرزوها و اهدافتان به وقوع پیوسته است. سعی کنید احساسی را که هنگام به وقوع پیوستن هر یک از اهدافتان به شما دست میدهد، تجربه کنید.
چنانچه به طور منظم و به صورت روزانه این دستورالعمل را در راه رسیدن به کامیابی و موفقیت دنبال کنید، قادر خواهید بود نیرویی را که در تمایلتان نسبت به رسیدن به اهداف وجود دارد آزاد کنید. با این کار چیزی را که روانشناسان به آن "تمایل سازمان یافته" در مغز مینامند، افزایش خواهید داد. مغز شما طوری طراحی شده است که مایل است فضای خالی بین واقعیت حال حاضرزندگیتان و تصویری از اهداف و آرزوهایی که قصد رسیدن به آن را دارید پر کند. بنابراین با تکرار مداوم وتصویرسازی اهدافتان به گونه ای که گویی به آنها دست یافته اید، شما قادر خواهید بود این تمایل سازمان یافته را دو چندان کنید. با این اقدام انگیزهی شما دو برابر شده، قوه ی خلاقیت شما برانگیخته شده و آگاهی تان نسبت به منابع و امکاناتی که شما را در راه رسیدن به اهدافتان یاری میکند افزایش مییابد.
شما میبایست حداقل دو بار در روز اهداف خود را مرور کنید، یک بار هنگام برخاستن از خواب و یک مرتبه پیش از خواب. من هر یک از اهداف خودم را در یک کارت 5*3 یادداشت کردم و دستهی کارتها را جایی نزدیک تخت خوابم قرار دادم و یک بار صبح قبل از بیرون آمدن از تخت و بار دیگر شب هنگام خواب به آنها نگاهی میاندازم. حتی زمانی که به مسافرت میروم، کارتهایم را با خودم میبرم.
سعی کنید لیست اهداف خود را در برنامهی کاری روزانه تان بگنجانید و یا برای رسیدن به آنها تاریخی مشخص کنید و یا حتی از لیست اهداف خود به عنوان اسکرین سیور کامپیوترتان استفاده کنید. منظور از این کار این است که به هر نحوی که شده، لیست اهداف تان دائماً جلوی چشمتان باشد.
هنگامیکه بروس جنر برندهی مدال طلای ورزشهای ده گانه ی المپیک در جمع ورزشکارانی که امیدهای کسب مقام در المپیک بودند، این سؤال را مطرح کرد که چه تعداد از شما لیست اهدافش را یادداشت کرده است، تقریباً همهی آنها دستانشان را بالا بردند. اما هنگامیکه پرسید کدام یک از شما در حال حاضر لیست اهدافش را با خودش آورده است، تنها یک نفر دستش را بالا برد و آن شخص کسی نبود جز دن اوبرایان. دن اوبرایان ورزشکاری بود که در رقابتهای ورزشهای ده گانهی المپیک سال ۱۹۹۶ آتلانتا موفق شد مدال طلا را از آن خود کند. هرگز قدرت تعیین اهداف و دوره کردن منظم آنها را نادیده نگیرید.
برای خود یک دفترچه اهداف و آرزوها درست کنید
روش قدرتمند دیگری که رسیدن به اهداف و آرزوهایتان را تسریع میبخشد، تهیه ی کتابچه ی اهداف و آرزوها است. یک کلاسور فنری تهیه کرده که بتوانید به راحتی برگههایی را که اهداف و آرزوهایتان در آنها نوشته شده و تصاویری از خواستههایتان به آن ضمیمه شده است، در آن جای دهید. این تصاویر و عبارات میتوانند بریدهای از مجلات و ژورنالهای مختلف باشد که به نحوی نشان دهنده اهداف و آرزوهای شما است. با تهیهی این نوع کلاسور میتوانید هر گاه که هدف جدیدی برای خود مشخص کردید، تصویر یا عبارت مخصوص به آن را به لیست قبلی خود اضافه کنید. پس از تهیه این کتابچه، هر روز نگاهی به صفحات آن بیندازید.
لیست مهمترین اهداف خود را در کیف پولیتان قرار دهید
هنگامیکه برای اولین بار همکاریام را با دبليو کلمنت استون شروع کردم. او به من یاد داد که لیست
مهمترین اهدافم را پشت کارت ویزیتم یادداشت کرده و در کیف پولم همه جا با خودم به همراه داشته باشم. با این کار هر زمان که کیف پولم را باز میکردم، ليست مهمترین اهدافم جلوی چشمانم بود.
هنگامیکه با مارک ویکتور هانسن ملاقات کردم، متوجه شدم که او نیز از همین روش نیز استفاده میکند. پس از این که نوشتن کتاب سوپ مرغ برای روح به پایان رسید، هر دوی ما این عبارت را پشت کارت ویزیت خود یادداشت کردیم: "من از این که تا تاریخ ۳۰ دسامبر سال ۱۹۹۴ موفق به فروش 1.5 میلیون نسخه از کتاب سوپ مرغ برای روح شدهام بسیار راضی و خشنودم." سپس هر دو پشت کارت ویزیت خود را امضاء کرده و آن را درون کیف پولی خود قرار دادیم. من از آن تاریخ تا به حال هنوز آن کارت ویزیت را زیر میز تحریر خودم نگه داشته ام.
با وجود این که ناشر کتاب، ما را بابت انجام دادن این کار مسخره کرد، ما موفق شدیم تا آن تاریخ 1.3 میلیون نسخه از کتاب را به فروش برسانیم. ممکن است بعضیها بگویند: "خوب شما که موفق نشدید ۲۰۰ هزار نسخه ی دیگر از کتاب را بفروشید." شاید این حرف درست باشد، اما اهمیتی ندارد... مهم این است که تا الان ۸ میلیون نسخه از کتاب به ۳۰ زبان مختلف در سراسر دنیا به فروش رفته است. اگر نام این "شکست" است، من حاضرم تا آخر عمر با این نوع شکستها زندگی کنم.
یک هدف کافی نیست
چنانچه از زندگی خسته شده اید و هر روز صبح بدون داشتن یک اشتياق وصف ناپذیر برای انجام کاری از خواب بر نمیخیزید، به طور حتم اهدافتان به اندازهی کافی بزرگ نیستند.
لو هولتز
تنها مربی تاریخ آن سی ای ای که توانسته است شش تیم مختلف دانشگاهی را در رقابتهای ورزش فوتبال مربیگری کند و تنها شخصی که توانست عنوان مربی سال را در رقابتهای بین المللی از آن خود کند.
لو هولتز مربی افسانهای تیم فوتبال نوتردام نیز یک تعیین کننده ی اهداف افسانهای بود. اعتقاد وی به نوشتن اهداف از زمانی شکل گرفت که در سال ۱۹۶۶ هنگامیکه ۲۶ سال بیشتر نداشت، در تیم فوتبال دانشگاه کالیفورنیای جنوبی به عنوان کمک مربی استخدام شد. در آن زمان ۸ ماه از باردار شدن همسرش بتی میگذشت. فرزند سوم لو در راه بود و او میبایست تمام پولی را که در میآورد، پس انداز کند. یک ماه بعد، سرمربی که او را استخدام کرده بود استعفا داد. در نتیجه لو نیز از کار بیکار شد.
همسر لو برای این که او روحيهی از دست رفتهاش را دوباره به دست بیاورد، کتابی را تحت عنوان "جادوی بزرگ فکر کردن" نوشتهی دیوید شوارتز را برای مطالعه به او داد. در آن کتاب به این نکته اشاره شده بود که شما باید تمامیاهداف و آرزوهایی را که قصد رسیدن به آنها را دارید، یادداشت کنید. لو پس از خواندن این مطلب پشت میز ناهارخوری نشست، خودش را در تخیلاتش غرق کرد و پیش از آن که به خودش بیاید ۱۰۷ هدف از اهدافی را که قصد داشت تا پیش از مرگش به آنها دست یابد، برای خودش لیست کرد. لیست اهداف او تمام جنبههای زندگی اش را در بر میگرفت. از شام خوردن در کاخ سفید گرفته تا شرکت در برنامهی تلویزیونی تونایت شو با اجرای جانی کارسون، ملاقات با پاپ، مربیگری تیم نوتردام، رساندن تیمش به رقابتهای جهانی و انداختن توپ گلف با یک ضرب به درون حفره. لو تاکنون توانسته است به ۸۱ هدف از ۱۰۷ هدف خود دست پیدا کند که شامل انداختن یک ضرب توپ به داخل حفره در بازی گلف نیز میشود. او موفق شده است نه یک بار، بلکه دوبار این کار را انجام دهد!
سعی کنید زمانی را به این کار اختصاص دهید و ۱۰۱ هدف از اهدافی را که قصد رسیدن به آنها را دارید تهیه کنید. سعی کنید اهداف خود را با جزئیات کامل مشخص کنید. به طور مثال، مشخص کنید کجا، کی، چطور، چه میزان، چه مدل، چه اندازه و سایر جزئیات را کاملا برای خودتان مشخص کنید. سپس اهداف تان را بر روی کارتهای 5*3، کاغذ یادداشت یا دفترچه ی اهداف و آرزوها یادداشت کنید. هر زمان که یکی از اهداف و آرزوهایتان محقق شد، با گذاشتن علامت تیک در کنار آن مشخص کنید به آن هدف دست یافتهاید. من لیست ۱۰۱ هدف شخصی خودم را که قصد دارم پیش از مرگ آنها را محقق کنم، تهیه کردهام و تا به حال طی ۱۴ سال اخیر توانستهام ۵۸ هدف از ۱۰۱ هدف خود را که شامل سفر به آفریقا، پرواز با گلایدر، یادگیری ورزش اسکی، شرکت در رقابتهای المپیک تابستانی و نوشتن کتاب برای کودکان میشود، محقق کنم.
نامهی بروس لی
بروس لی جنجال برانگیزترین بازیگر هنرهای رزمینیز اهمیت تعیین هدف در زندگی را میدانست. چنانچه تا به حال شانس این را داشته اید که از پلنت هالیوود در شهر نیویورک بازدید کنید، حتما نامه ای را که بروس لی خطاب به خودش نوشته است و بر روی یک دیوار نصب شده دیدهاید. تاریخ نامه ۹ ژانویهی سال ۱۹۷۰ است و نشان محرمانه بر روی آن چاپ شده است. بروس لی در این نامه خطاب به خودش نوشته است: "من تا سال ۱۹۸۰ تبدیل به مشهورترین ستارهی آسیایی هالیوود خواهم شد و به ثروتی معادل ۱۰ میلیون دلار دست خواهم یافت.... همچنین بهترین اجرای ممکن را در جلوی دوربین خواهم داشت."
بروس لی سه فیلم را کارگردانی کرد و سرانجام در سال ۱۹۷۳ پس از بازی در فیلم خودش تحت عنوان "اژدها وارد میشود توانست به شهرت جهانی دست یابد.
یک برگ چک در وجه خود بنویسید
سال ۱۹۹۰ هنگامیکه جیم کری تلاش میکرد راه خود را به عنوان یک کمدین جوان به لس آنجلس باز کند، سوار بر تویوتای قدیمیاش به سمت مال هلند حرکت میکرد. هنگامیکه در کناره جادهای که بر فراز شهر قرار داشت ایستاده بود و به آیندهی خود میاندیشید، یک برگ چک به مبلغ ۱۰ میلیون دلار در وجه خودش نوشت. تاریخ چک مربوط به روز شکر گزاری سال ۱۹۹۵ بود. در قسمت توضیحات چک نوشته شده بود بابت ایفای نقش در یک فیلم هالیوودی. از آن روز به بعد چک را برای همیشه در کیف پولش نزد خود نگه داشت. باقی داستان نیز همان گونه که گفته شده به تاریخ پیوست. خوش بینی و اشتیاق وصف ناپذیر جیم کری در راه رسیدن به هدفش، در نهایت به نتیجه رسید و او توانست تا سال ۱۹۹۵ با بازی در فیلمهای پرفروش اعلام شده در لیست باکس آفیس، مانند فیلمهای کارگاه حیوانات، ماسک و خنگ و خنگتر به در آمد ۲۰ میلیون دلار برای بازی در هر فیلم دست پیدا کنم.
افکار منفی، ترسها و موانع سر راه
این مسئله بسیار اهمیت دارد که بدانید به محض تهیهی لیست اهداف تان، سه مورد پیش میآید که اغلب افراد را به رسیدن به خواسته و اهدافشان باز میدارد. با دانستن این موضوع شما میتوانید با این موارد برخورد مناسبی داشته باشید و به جای آن که اجازه دهید این موارد مانع دستیابی شما به موفقیت شود، آنها را مدیریت کنید.
این سه مانع بر سر راه موفقیت شما شامل افکار منفی، ترسها و موانع هستند.
به طور مثال، به محض آن که تصمیم میگیرید در آمد خود را در سال آینده دو برابر کنید، در یک چشم به هم زدن افکار منفی مثل، چنانچه بخواهم در آمدم را دو برابر کنم، باید دو برابر کار کنم یا دیگر وقتی برای خانوادهام نخواهم داشت و با همسرم از دست من ناراحت خواهد شد، شروع به ظاهر شدن میکند. زمانی که شروع به تعیین اهداف خود میکنید، ممکن است افکاری مانند این که این کار خارج از حد توان من است، من نمیدانم چطور میتوانم مشتریهایم را راضی کنم تا محصولات بیشتری از من خریداری کنند، به سرتان بزند. چنانچه به خودتان بگویید قصد دارید در یک رقابت دوی ماراتن شرکت کنید، ممکن است صدایی از درون تان برخاسته شود که میگوید: اگر این کار را انجام دهی، به طور حتم آسیب خواهی دید با برای رسیدن به این هدف مجبوری هر روز صبح دو ساعت زودتر از خواب بیدار شوی. حتی ممکن است به این فکر کنید که برای شرکت در دوی ماراتن خیلی پیر هستید. این نوع افکار، افکاری بازدارنده هستند. این افکار دلایلی هستند که مانع شما برای رسیدن به اهدافتان هستند. دلایلی که رسیدن شما به اهدافتان را غیر ممکن میکند.
اما باید بدانید که ظاهر شدن این افکار در ذهن شما چیز بدی نیست. این افکار همان موانعی هستند که به صورت ناخودآگاه مانع رسیدن شما به اهدافتان طی این سالها بوده اند. اکنون شما آنها را به سطح خود آگاه خود آورده اید. اکنون میتوانید آنها را شناسایی کرده، با آنها رودررو شده و در نهایت آنها را پشت سر بگذارید.
در سوی دیگر، ترسها و نگرانیها هستند که زیر مجموعهی احساسات هستند. نگرانیهایی از قبیل عدم تأیید دیگران، ترس از شکست و ترس از این که مبادا احمق به نظر برسید. حتی ممکن است از این مسئله وحشت داشته باشید که مبادا از لحاظ فیزیکی و یا احساسی دچار آسیب بشوید. ممکن است به این بیندیشید که مبادا تمام پولی را که پس انداز کردهاید، از دست بدهید. این نوع ترسها و نگرانیها چندان هم نامتعارف نیستند. اینها بخشی از یک فرآیند هستند.
دست آخر این که این امکان وجود دارد که شما متوجه موانع پیش رویتان نیز بشوید. این موانع کاملا به شرایط بیرونی مربوط میشوند. موانع و شرایطی که فراتر از افکار و احساسات درونی شما هستند. مانع خارجی میتواند این باشد که هیچ کس مایل به پیوستن به شما در پروژه موردنظرتان نیست. ممکن است این باشد که شما سرمایهی لازم برای شروع کار را ندارید و به یک سرمایه گذار دیگر احتیاج دارید. مانع خارجی ممکن است این باشد که قوانین ایالتی با قوانین دولت شما اجازهی کاری را که شما مدنظرتان است نمیدهد. ممکن است مجبور باشید مراتب اعتراض خود را به دولت اعلام کنید.
موانع خارجی مشکلاتی و معضلاتی هستند که از بیرون به شما تحمیل میشود، مانند هنگامیکه قصد دارید در فضای باز کنسرت برگزار کنید و ناگهان باران شروع به باریدن میکند هنگامیکه همسرتان با مهاجرت شما به کنتاکی مخالفت میکند، از حمایت مالی لازم برخوردار نیستید و مواردی از این قبیل. موانع خارجی وضعیتهایی هستند که وجود خارجی دارند. همیشه بوده اند و خواهند بود.
متأسفانه هنگامیکه افکارمنفی، ترس و نگرانی و موانع خارجی ظاهر میشوند، اغلب افراد آن را نشانهای برای متوقف شدن در مسیر دستیابی به اهداف میبینند. آنها اغلب به خودشان میگویند. اکنون که فکرش را میکنم، این احساس را دارم یا متوجه این مشکل شدهام که نباید از ابتدا به دنبال این کار میرفتم. "اما من به شما میگویم که افکار منفی، ترس و نگرانی و موانع خارجی، بخشی از فرآیند دستیابی به خواستههایتان هستند.
هنگامیکه تصمیم میگیرید آشپزخانهی خود را بازسازی کنید، کمیگرد و خاک و آشفتگی بخشی از بهایی است که باید بابت نو شدن آشپزخانه تان بپردازید. باید یاد بگیرید چطور با آنها کنار بیایید. افکار منفی، ترسها و نگرانیها و موانع خارجی نیز همین طور هستند و همیشه وجود دارند. اما باید یاد بگیرید چطور با آنها کنار بیایید.
در واقع همیشه باید انتظار ظهور آنها را داشته باشید. چنانچه این اتفاق نیفتد، بدانید که هدف خود را آنچنان بزرگ انتخاب نکرده اید که شما را تحریک کرده و باعث رشدتان شود. این بدان معنا است که یک پتانسیل واقعی برای رسیدن به اهداف و رشد فردیتان وجود ندارد.
من خود شخصاً با آغوشی باز به استقبال افکار منفی، نگرانیها و موانع خارجی میروم، زیرا بیش تر اوقات این موارد همان دلایلی هستند که من را در زندگی عقب نگه میدارد. به محض آن که بتوانم این افکار ناخودآگاه، ترس و نگرانی و موانع خارجی را ببینم، آن گاه قادر خواهم بود از وجودشان آگاه شده، با آنها رودررو شده و مغلوبشان کنم. هنگامیکه این کار را انجام دادم، قادر میشوم نسبت به اقدام بعدی ام در جهت رسیدن به خواستهای دیگر آمادگی بهتری داشته باشم.
شما باید خواستار این باشید که اهدافی را برای خود مشخص کنید که در مسیر تحقق آنها تبدیل به فردی ارزشمند شوید.
جیم ران
به طور حتم نتیجهی نهایی غلبه بر افکار منفی، ترس و نگرانی و موانع خارجی آن دستاوردی نیست که شما از آن لذت میبرید، بلکه آن رشد و تعالی شخصی است که در نتیجهی این فرآیند نصیب شما میشود. پول، اتومبیل، منزل، قایق، همسر زیبا، قدرت و شهرت همگی در یک چشم به هم زدن ناپدید میشود، اما چیزی که برای همیشه باقی میماند و از بین نمیرود، شخصیتی است که شما در راه رسیدن به اهداف تان به آن تبدیل میشوید.
برای دستیابی به اهداف بزرگ، باید تبدیل به فردی بزرگ شوید. باید سعی کنید مهارتهای طرز نگرش و تواناییهای خود را تغییر داده و آنها را ارتقاء دهید. باید سعی کنید خودتان را بالا بکشید. آن زمانی است که شما برای همیشه تعالی خواهید یافت.
در ۲۰ اکتبر سال ۱۹۹۱ یک آتش سوزی مهیب ساختمان ۱۱ طبقه ای را که در بالای تپه های شهر برکلی کالیفرنیا قرار داشت، ظرف مدت ۱۰ ساعت با خاک یکسان کرد و ۲۸۰۰ خانه و آپارتمان را نابود کرد. یکی از دوستان نویسندهی من نیز تمام دارایی اش را که شامل کل کتابخانه، فایلهای مربوط به تحقیقات و دست نوشتهی کتاب جدیدش بود، از دست داد. اگر چه او برای مدت کوتاهی فکر میکرد تمام دارایی اش را از دست داده است، اما خیلی زود به این نتیجه رسید که با وجود از بین رفتن دارایی اش در آتش، شخصیتی که وی در طی این سالها از طریق یادگیری مهارتها، ارتقاء اعتماد به نفس و در نتیجه نوشتن کتاب به آن دست یافته بود امری درونی است که هیچ گاه و در هیچ آتش سوزی از بین نخواهد رفت.
مادیات و داراییهای شما ممکن است از بین برود. اما مهارتها، ارتقاء شخصيت و تعالی معنویی که در راه رسیدن به اهدافتان به آن دست مییابید، فناناپذیر بوده و هرگز از بین نمیرود.
من به این مسئله معتقدم استعدادی که ما برای به انجام رساندن رسالتمان در این کره ی خاکی به آن نیاز داریم، در نهایت بر تمام استعدادها و مهارتهایمان برتری خواهد یافت و خود را عیان خواهد کرد.
در حال حاضر مجسمه ای از پیکر مسیح در میدان اصلی شهری در آلمان وجود دارد که هر دو دستش در خلال حملات هوایی جنگ جهانی دوم از تنش جدا شده است. با وجود این که مردم شهر سالها پیش میتوانستند مجسمه را بازسازی کرده و آن را از نو بسازند، اما این کار را نکردهاند. به جای آن، پلاکی زیر مجسمه نصب کردهاند و بر روی آن نوشته اند، "عیسی مسیح دست ندارد، اما دستان شما را دارد." با این کار درس بزرگی آموخته اند و آن درس این است که خداوند اراده کرده است به واسطهی دستان ما کار نیمه تمام خود را بر روی زمین به پایان برساند. اما تمامیانسانها به منظور تعالی یافتن و به انجام رساندن این رسالت الهی، باید اراده کنند تا بر افکار منفی، ترس و نگرانی و موانع خارجی تسلط یافته و آنها را مغلوب کنند.
همین حالا انجامش دهید
کمی وقت صرف کنید و لیستی از اهداف خود را که قصد محقق کردن آن را دارید، تهیه کنید. اطمینان پیدا کنید که اهداف و آرزوهایتان با جزئیات کامل و قابل اندازه گیری باشد (مانند این که چه میزان از یک چیز را میخواهید یا تا چه تاریخی میخواهید به خواستهی خود دست پیدا کنید.) سپس با مهمترین هدف خود شروع کرده و ابتدا آن را بر روی یک کارت در ابعاد یک کارت ویزیت یادداشت کرده و آن را در کیف پولتان بگذارید. سپس لیستی از ۱۰۱ هدف خود را که میخواهید پیش از مرگ آن را محقق کنید، تهیه کنید. چنانچه اهداف، آرزوها و خواستههای خود را به وضوح مشخص کنید، در میان 3% افرادی خواهید بود که در میان کل جمعیت جهان به اهداف خود دست مییابند. به منظور رسیدن به جایگاهی که 1% از افراد موفق به آن دست یافته اند، تنها کاری که میبایست انجام دهید، این است که گامهای عملی ویژهای را که برای دستیابی به اهدافتان احتیاج دارید، در لیست کارهای روزانهی خود بگنجانید و آنها را یادداشت کنید و خود را متعهد به انجام آنها کنید.
میتوانید از این منظر به این قضیه نگاه کنید که چنانچه مقصد (اهداف) را برای خودتان مشخص کنید و هر روز چند گام در جهت رسیدن به مقصد بردارید، مسلماً در نهایت به مقصد خواهید رسید. به طور مثال، اگر من مسیرم را به سمت شمال سانتا باربارا مشخص کرده و هر روز پنج گام به آن سمت بردارم، در نهایت به آنجا خواهم رسید. پس ابتدا مشخص کنید در زندگی چه میخواهید، آن را یادداشت کرده، به طور مداوم و روزانه آن را مرور کرده و سعی کنید هر روز گامیدر جهت رسیدن به آن بردارید.
مقالات مشابه
سرعت بادی که از اقیانوس میوزید، به بیش از بیست مایل در ساعت رسیده بود. ماه هنوز بیرون نیامده ب...
وقتی شنای چهار مایلی شبانه را شروع کردیم، آبهای جزیرهی سن کلمنت کف دار و سرد بود. من و ناوبان ...
ساحل جزیرهی کورونادو امواج متلاطمی داشت. موجهای کوچک با کف سفید به صورت مان برخورد میکردند و ...
کفش شنای لاستیکی سیاهم و ماسکم را برداشته بودم و به سمت ساحل میدویدم. پیش از این که در حالت آزا...
Label
بزن بریم !