باور کنید تا اتفاق بیفتد
ناپلئون هیل میگوید: «هر چیزی که ذهن انسان بتواند آن را درک و باور کند، قابل دستیابی است.» در واقع ذهن انسان ابزار قدرتمندی است که میتواند هر آنچه را که شما اراده کنید، عیناً در اختیارتان قرار دهد منوط بر اینکه به آن باور داشته باشید.
آنچه انتظارش را داشته باشید، برایتان اتفاق خواهد افتاد
در گذشته دانشمندان بر این باور بودند که انسانها نسبت به دادهها و اطلاعاتی که از دنیای اطراف وارد مغزشان میشود، واکنش نشان داده و بر طبق آن رفتار میکنند. اما امروزه اثبات شده که ما به آنچه مغزمان براساس تجربیات گذشته انتظار دارد اتفاق بیوفتد، عکسالعمل نشان داده و بر طبق آن رفتار میکنیم.
به عنوان نمونه، یک تیم پزشکی در تگزاس بر روی اثرات عمل جراحی مفصل زانو تحقیقاتی انجام دادند. آنها بیمارانی را که دارای جراحت یا ساییدگی زانو بودند، طی یک عمل جراحی به سه گروه مختلف تقسیمبندی کردند: گروه اول که با عمل جراحی، مفصل زانویشان را خارج کردند. گروه دوم که تنها مفصل زانو را شستشو دادند و گروه سوم که هیچ عمل خاصی بر روی آنها صورت نگرفت.
پزشکان بیمارانی را که هیچ عملی روی آنها صورت نگرفته بود، تنها بیهوش کرده و با چاقوی جراحی سه خراش بر روی زانوی آنها ایجاد کرده تا وانمود کنند از ابزار جراحی استفاده کردهاند. دو سال پس از این عمل جراحی تصنعی، بیمارانی که هیچ کار خاصی بر روی مفصل زانویشان انجام نگرفته بود، اذعان داشتند که دیگر هیچ دردی ندارند و مشکلشان برطرف شده است. در واقع مغز آنها این موضوع را پذیرفته بود که عملی بر روی مفصل زانوی آنها صورت گرفته و آنها بهبود یافتهاند و همین اتفاق هم افتاد و آنها بهبود یافتند.
چرا مغز انسان این چنین عمل میکند؟ روانشناسان حوضهی عصبشناسی که در زمینهی تئوری احتمالات تحقیقاتی انجام میدهند، ادعا دارند که دلیل این فرآیند این است که ما انسانها در طول زندگی، دائماً خود را شرطی میکنیم. در واقع مغز ما بر اساس اهمیت اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میدهد، شرطی شده و آموزش میبیند که چه انتظاراتی در آینده داشته باشد و بر اساس این انتظارات، وقایع و دست آوردهای زندگی ما شکل میگیرد، زیرا در واقع مغز ما این چنین پیش بینی کرده است.
به همین دلیل است که دائماً تأکید میشود سعی کنید مثبت فکر کرده و در زندگی انتظار وقایع مثبت را داشته باشید. هنگامی که افکار و انتظارات منفی گذشته را با افکار و انتظارات مثبت جایگزین کرده و باور کنید، به هر چه در زندگی میخواهید میتوانید دست یابید. مغز شما زمام امور را در دست میگیرد و آن را به واقعیت زندگیتان تبدیل میکند و بهتر از آن این است که در حقیقت مغز شما انتظار کسب نتیجه ی دلخواه را خواهد داشت.
"باید ایمان داشته باشید"
چنانچه با اعتقاد راسخ به چیزی باور داشته باشید و بر اساس ایمانتان دست به عمل بزنید، میتوانید به هر چه بخواهید تبدیل شوید، زیرا هر چیزی که ذهن انسان بتواند تصور کرده و بتواند باور کند دست یافتنی است.
ناپلئون هیل : نویسندهی کتاب پُرفروش بیندیشید و ثروتمند شوید
در سال 1980 تاگ مک گراو پرتاب کنندهی توپ در تیم بیسبال فیلیز فیلادلفیا بود. هنگامی که این شانس را پیدا کردم که یک بعدازظهر زیبا در نیویورک تاگ را ملاقات کنم، از او راجع به تجربهاش سؤال کردم.
او گفت: «روزی که در آن مسابقه بر جایگاه پرتاب توپ ایستاده بودم، با خودم فکر میکردم انگار قبل از آن، هزار بار دیگر در این جایگاه قرار گرفتهام.» همچنین میگفت: «وقتی کودک بودم، در حیاط پشتی خانهمان توپ بیسبال را به طرف پدرم پرتاب میکردم و خودم را در پُست یک پرتاب کنندهی توپ در ردهی جهانی تصور میکردم.» به این علت که تاگ در زمان کودکی هر روز مغز خود را این چنین شرطی کرده بود، در نهایت آن روز در بزرگسالی فرا رسید و رؤیایش به واقعیت پیوست.
خودت را باور داشته باش و ادامه بده
دیر یا زود کسانی که فکر میکنند همیشه موفق میشوند، به موفقیت خواهند رسید.
ریچارد باخ : نویسندهی کتاب پُرفروش جاناتان مرغ دریایی
تیم فریس کسی بود که خودش را باور داشت. در واقع او بیش از حد به تواناییهایش ایمان داشت و میدانست که در مسابقات بینالمللی کیک بوکس سانشو مقام میآورد، آن هم درست 6 هفته پس از ورودش به دنیای ورزش.
به عنوان یک آمریکایی اصیل و کاپیتان تیم جودوی پرین ستون، تیم فریس همیشه رؤیای کسب یک مقام بینالمللی را در سر داشت. او بیش از حد تلاش میکرد و یکی از بهترینها در رشتهی خودش بود. اما به خاطر مصدومیتهای پی در پی در طول چند فصل نتوانسته بود، رؤیایش را محقق کند.
به همین خاطر هنگامی که پس از 6 هفته دور بودن از مسابقات یکی از دوستانش با او تماس گرفت و از او دعوت کرد که در مسابقات بینالمللی کیک بوکس چینی شرکت کند، تیم فریس فوراً پیشنهادش را برای شرکت در رقابتها پذیرفت.
به دلیل اینکه او پیش از این هرگز در هیچ رقابت مشت زنی شرکت نکرده بود، بنابراین تصمیم گرفت طی یک تماس تلفنی با فدراسیون بوکس آمریکا یک مربی برای خود پیدا کند. به همین منظور او مجبور شد به ایالت نیوجرسی و شهر ترن تون سفر کنند تا با مربیهایی که با چند مدالآور تمرین کرده بودند، تمرین کند. او توانست علاوه بر 4 ساعت تمرین طاقت فرسا در روز، باقی روز را در اتاق وزن کشی بر روی شرطی سازی مغزش کار کند. مربیان او به این علت که او سابقهی زیادی در مسابقات بوکس نداشت، تصمیم گرفتند به جای برطرف کردن نقطه ضعفهای او بر روی نقاط قوتاش تمرکز کنند.
او قصد نداشت فقط مسابقه دهد، او مصمم بود که در مسابقه پیروز شود.
عاقبت روز مسابقه فرا رسید و تیم فریس، سه حریف قدر خود را شکست داد و سرانجام به فینال رسید. چونکه پیش بینی کرده بود برای برنده شدن در مسابقهی فینال چه کاری لازم است انجام دهد، چشمانش را بست و در ذهناش تجسم کرد که حریفاش را در دور اول شکست خواهد داد.
بعدها تیم فریس به من گفت دلیل اصلی شکست افراد این نیست که آنها مهارت و استعداد لازم را برای رسیدن به هدف را ندارند، بلکه به این خاطر شکست میخورند که باور ندارند به اهداف خود میرسند. تیم فریس باور داشت، پس پیروز شد.
این که کاری کنید فرد دیگری به شما و تواناییهایتان ایمان بیاورد، میتواند بسیار سودمند باشد.
هنگامی که روبن گونزالس 20 ساله برای اولین بار وارد محل تمرین مسابقات المپیک یو . اس لیک پلاسید نیویورک شد، درون جیباش یک کارت ویزیت بود که متعلق به یک تاجر هوستونی بود. آن مرد شخصی بود که به رؤیاهای روبن گونزالس در ارتباط با رقابتهای المپیک ایمان داشت. روبن به آن محل آمده بود تا در رشتهی لوژ سواری آموزش ببیند. ورزشی که معمولاً 9 نفر از هر 10 داوطلب پس از گذشت یک فصل از رقابتها انصراف میدهند. تقریباً تمام بازیکنان این رشته هنگام طی کردن مسیری بتنونی که پوشیده از برف و یخ است آن هم با سرعت 90 مایل بر ساعت استخوانهایشان خرد میشود. اما روبن رؤیایی داشت. اشتیاق و تعهدش به کاری که انجام میداد، مانع از این میشد که دلسرد شده، دست از تالش بردارد و به هوستون برگردد. با وجود اینکه از حمایت دوستش نیز برخوردار بود.
هنگامی که روبن از تمرین روز اولش به اتاق محل اقامتش بازمیگشت، با دوستاش کرایگ تماس گرفت.
«کرایگ این کارواقعاً دیوانگی ست. پهلوهایم درد میکند. فکر میکنم پایم شکسته باشد. کارم تمام است. فکر کنم باید برگردم و فوتبال را ادامه دهم!»
کرایگ حرفش را قطع کرد: «روبن برو و جلوی آینه بایست!»
«چی گفتی؟»
«گفتم برو جلوی آینه !»
روبن از جا برخاست و درحالی که سیم تلفن کش آمده بود، سعی کرد جلوی یک آینهی قدی بایستد.
«حال بعد از من تکرار کن: مهم نیست چقدر اوضاع وخیم است و یا چقدر بدتر خواهد شد، من انجامش میدهم!»
روبن همانطور که احساس حماقت میکرد و جلوی آینه ایستاده بود با صدای ضعیف گفت: «اهمیت ندارد اوضاع چقدر بد است و یا اینکه ممکن است بدتر شود، من انجامش خواهم داد!»
«خجالت بکش! محکم باش. تو یک ورزشکار المپیک هستی! این چیزی است که تو همیشه راجع به آن صحبت میکردی! میخواهی انجامش دهی یا نه؟»
روبن قیافهی جدی به خود گرفت و با صدای محکم گفت: «اهمیت ندارد که اوضاع چقدر وخیم است، یا اینکه چقدر بدتر خواهد شد، من انجامش میدهم!»
«دوباره بگو»
«اهمیت ندارد که اوضاع چقدر وخیم است، یا اینکه چقدر بدتر خواهد شد، من انجامش میدهم!»
دوباره، دوباره، دوباره.
روبن نزدیک به پنج بار این جمله را تکرار کرد و احساس کرد که حالش بهتر شده است و کمی مصممتر شده است. پس از اینکه ده بار این جمله را تکرار کرد، ناگهان به هوا پرید و فریاد زد.» اهمیتی نمیدهم چه پیش میآید، من انجامش میدهم. حتی اگر هر دو پایم بشکند.
بالاخره سر پا میایستم، بر میگردم و آن را انجام میدهم. من در مسابقات المپیک شرکت خواهم کرد!»
هنگامی که با خودتان رو در رو شده و میگویید قصد انجام چه کاری را دارید، اعتماد به نفستان به طور باور نکردنی بالا خواهد رفت. اهمیت ندارد که چه رؤیایی در سر دارید. جلوی آینه بایستید، خودتان را تماشا کنید و بگویید: من بدون شک و به هر قیمتی به آنچه میخواهم دست مییابم.
روبن گنزالس این کار را کرد و زندگیاش دگرگون شد. او در سه دورهی مسابقات ورزشهای زمستانی در سه سال مختلف شرکت کرد. مسابقات زمستانی کال یاری در سال 1988، مسابقات آلبرت ویل در سال 1992 و مسابقات سالت لیک سی تی در سال 2002 .او در حالی که 43 سال دارد، با ورزشکارانی به رقابت میپردازد که اکثراً نصف سن او را دارند.
مقالات مشابه
سرعت بادی که از اقیانوس میوزید، به بیش از بیست مایل در ساعت رسیده بود. ماه هنوز بیرون نیامده ب...
وقتی شنای چهار مایلی شبانه را شروع کردیم، آبهای جزیرهی سن کلمنت کف دار و سرد بود. من و ناوبان ...
ساحل جزیرهی کورونادو امواج متلاطمی داشت. موجهای کوچک با کف سفید به صورت مان برخورد میکردند و ...
کفش شنای لاستیکی سیاهم و ماسکم را برداشته بودم و به سمت ساحل میدویدم. پیش از این که در حالت آزا...
Label
بزن بریم !