راز پول درآوردن قسمت دوم
راز بزرگ و مخفی کسب ثروت
امروز یک دوست قدیمی که مدتها بود ازش خبری نداشتم با پست یک چکی برام فرستاد. اون چک فقط به اندازه بخشی از پولیه که اون بهم بدهکار بود. ولی از اونجایی که ده سال طول کشیده تا همین رو هم بده خوشحالم که بالاخره این چک رو میبینم.
ده سال پیش باهام قرارداد بست تا براش یک برنامه دقیق بازاریابی بنویسم. اون موقع برای این جور خدمات چندهزار دلار میگرفتم. اون هم قبول کرد که اون مبلغ رو بهم بده. من کار رو کردم ولی اون پول رو نداد.
ولی از اونجایی که اون دوستم بود موضوع رو پی نگرفتم. ماهها گذشت. بعدش هم سالها گذشت. بعدش اون به یک ایالت دیگه رفت و من هم به یک شهر دیگه رفتم. اون راه خودش رو توی زندگی رفت و اساساً دیگه خبری ازش نداشتم. من هم راه خودمو رفتم و به سرعت با کتابها و نوارهایی که داشتم توی اینترنت معروف شدم.
چند ماه پیش یک روز یک کسی ایمیلی برام فرستاد و ازم خواست که بهش در نوشتن یک کتابی کمک کنم. گفت که بعضی از دوستهای منو میشناسه و اسم همون دوستم رو که بهم بدهکار بود برد.
به محض این که اسم اون دوست قدیمیم رو دیدم فشار خونم بالا رفت و حس کردم دارم عصبانی میشم. حس میکردم سرمو کلاه گذاشته و بهم خیانت کرده و منو اذیت کرده.
چند تا نفس عمیق کشیدم و خودمو آروم کردم. کمی هم با خودم حرف زدم. به خودم یادآوری کردم که دنیا خیلی بزرگه و ثروت میتونه از راههای مختلفی و نه لزوماً از طلبهای گذشته نصیب آدم بشه. تصمیم گرفتم که اون دوستمو ببخشم و همین کار رو هم به صورت ذهنی کردم. صادقانه دست از اون و از بدهی که بهم داشت برداشتم. لزومی هم نداشت که حتماً حق با من باشه.
بعد از حدود 9 سال اون دوستم ایمیلی برام فرستاد و گفت میدونه که پولی بهم بدهکاره. برام توضیح داده بوده که در این مدت اوضاعش خوب نبوده و مجبور شده محل سکونتش رو تغییر بده و داره سعی میکنه یک سخنران حرفهای بشه. اینو هم اضافه کرده بود که میخواد بینمون دوباره رابطه دوستی برقرار بشه.
نامه کوتاهی براش نوشتم و گفتم که همین حالا هم بینمون صلح و صفا برقراره. بهش هم گفتم که اگه یک چکی به اندازه بخشی (حدود بیست درصد) از پولی که بهم بدهکاره بنویسه بقیهاش رو ندید میگیرم. اونم موافقت کرد.
خب، اون چکی برام نفرستاد. یعنی بلافاصله نفرستاد. چند ماه دیگه هم گذشت تا دوباره ازش خبری شد. این دفعه هم برام ایمیل فرستاد و نظرات خودش رو گفت.
من هم آرامش خودم رو حفظ کردم. میدونستم که به اون پول میرسم. لزومی نداشت که از طرف اون بهم برسه. اگه آروم میموندم دنیا یا هر اسم دیگهای که روی اون قدرت بزرگتر از من و خودتون میذارین کاری میکرد که اون پول بهم برگرده. آروم موندن هم راه خوبی برای اینه که در جریان زندگی باقی بمونین.
و همون طور که اول این فصل گفتم اون چک امروز به دستم رسید.
اصلا نمیدونم که اون دوستم موقعی که داشته اون چک رو مینوشته چه احساسی داشته. امیدوارم با دلی خوش نوشته باشه. اگه این طور بوده باشه اصل جذب پول رو فعال کرده.
بیست سال پیش که توی مشکلی گیر کرده بودم برادرم کمکم کرد. وقتی چکی به مبلغ 500 دلار مینوشتم تا زحمتش رو جبران کنم یادم میاد که احساس معرکهای داشتم. حس میکردم مث پادشاهها شدم. یک جور آرامش درونی هم نصیبم شد که میلیونها دلار ارزش داشت.
این حس آرامش – یا اگه بخواین میتونین اسمشو بذارین بخشایش – همون راز مخفی کسب ثروته.
شما در چه بخشی از زندگیتون از دست کسی که پولی بهتون بدهکاره ناراحتین؟
شاید هم شما به کسی بدهکارین؟
دست از اونا بردارین. با خودتون حرف بزنین. به خودتون اجازه بدین که بفهمین که این دنیاست که اونا رو به شما برمیگردونه نه دوستهای شما. پول از اونا به شما نمیرسه بلکه از طریق اونا به شما میرسه.
هر وقت که بتونین دست از ناراحتیهاتون بردارین آزاد میشین تا بگیرین.
چه جوری میشه مث خدا فکر کرد
مراقب این تله باشین.
مقالهای که باعث شد این کتابو بنویسم اسمش "بزرگترین راز پول در آوردن در تاریخ" بود که در واقع خلاصهای از فصل اول همین کتابه.
اون مقاله به قدری معروف شد که هزارها نفر توی اینترنت اونو به همدیگه دادن. ناشرهای مجلات الکترونیکی اونو کپی کردن و تکثیر کردن. وبسایتهایی هم که محتوا به مردم میدن اونو توی سایتشون گذاشتن. دهها نفر هم برام نامه نوشتن و اکثراً از اون مقاله تعریف کردن.
ولی چند تا از ایمیلهایی که به دستم رسیدن عجیب بودن. کسانی که اونا رو نوشته بودن ازم پول خواسته بودن.
ظاهراً اونا مقاله رو خونده بودن و به این نتیجه رسیده بودن که من یک کسی هستم که به هر کی پول بخواد پول میدم. این بود که برام نامهای نوشته بودن و پول خواسته بودن.
مشکل اینجاست که در اون مقاله نمیگم که راز بزرگ جذب ثروت اینه. من هیچ وقت ننوشته بودم "پول بخواین تا پولدار بشین." بلکه پیامش این بود که "به هر کسی که باعث رشد معنوی شما میشه پول بدین تا قانون جذب پول براتون فعال بشه."
برای همه کسانی که برام نامه نوشته بودن و پول خواسته بودن نامهای نوشتم و قضیه رو براشون توضیح دادم.
هیچ کدومشون جواب ندادن.
این ماجرا رو به دو دلیل براتون تعریف کردم:
1- اگه برای پول گدایی کنین نباید انتظار داشته باشین که پولدار بشین. فقط کافیه که به گداهای توی خیابون نگاهی بندازین. زندگی پر از نعمتی ندارن. فقط زندگیشون رو میگذرونن. یا به کسانی که برای خیریهها پول جمع میکنن نگاهی بندازین. اکثر اونا هم دارن گدایی میکنن. ولی هیچ وقت اسمشو این نمیذارن. به نظر هم میاد که هیچ وقت به اندازه کافی ندارن. به نظر شما از این سرنخ به کجا میشه رسید؟
2- اگه به گداها پول میدین انتظار نداشته باشین که پولدار بشین. دقت کنین که نگفتم به فقرا کمک نکنین هرچند که این که این کار چقدر به اونا کمک میکنه جای بحث داره. دارم میگم که فقط به این دلیل که مردم ازتون پول خواستن بهشون پول ندین و اگه این کارو کردین انتظار نداشته باشین که دنیا بهتون برگردونه.
به نظر من پول دادن از روی مسئولیت یا وظیفه یک جور تلهاس.
این مشکلی بوده که من همیشه با کشیشهایی داشتم که از مردم پول میخواستن چون که یا خودشون پول لازم داشتن یا انجیل این طور گفته بوده.
هر کدوم از اون دو حالت ممکنه درست باشه. ولی اگه شما یا هر کس دیگهای بدون دل شاد پول بدین بعیده که چند برابر این پولی که میدین بهتون برگرده.
بهترین راه این که معلوم بشه به کجا باید پول بدین اینه که این سوال ساده رو از خودتون بپرسین:
کجا باعث بیشترین شادی من شده؟
اگه میخواین قضیه بازم براتون روشنتر بشه یا سوالهای بیشتری لازم دارین تا بفهمین که به کجا باید پول بدین میتونین اینا رو هم امتحان کنین:
کجا به یاد خدا افتادین؟
کجا تشویق شدین که به دنبال رویاهاتون برین؟
کی باعث شد که از این که زنده هستین خوشحال بشین؟
جوابتون هر چی که باشه همونیه که باید بهش پول بدین.
اعتراف بزرگ من
باشه، اعتراف میکنم.
برام سخت بود که باور کنم اگه پول بدم پول گیرم میاد.
به نظرم یک جور حقه میاومد. انگار که عدهای نقشه کشیده بودن و میخواستن به اونا پولی بدم.
خب، من هم زرنگتر از این حرفها بودم.
تصمیم گرفتم که پول به کسی ندم و در عوض کتاب بدم.
درسته، کتاب. خیلی کتاب داشتم. از اونجایی که اوایل کارم خبرنگار بودم و سالها هم درباره کتابهایی که چاپ میشدن نظر میدادم خیلی کتاب جمع کرده بودم. بیشتر از اونی که لازم بود کتاب داشتم. این بود که فکر کردم چرا بعضی از اونا رو نبخشم؟
هنوزم موقعی رو که اون تصمیم رو گرفتم یادمه. توی تختخوابم در هیوستون دراز کشیده بودم و داشتم فکر میکردم که چه جوری میتونم پولدار بشم.
یادمه داشتم فکر میکردم که "میتونم از لحاظ کتاب داراترین آدم توی آمریکا بشم."
دقیقاً در همون موقع بود که تصمیم گرفتم اصل دادن رو در مورد کتاب امتحان کنم.
چند روز بعد از چند تا از دوستهام دعوت کردم که بیان و هر چی کتاب میخوان ببرن. البته همه کتابهامو در اختیارشون نذاشتم. فقط کتابهای چند تا از قفسهها رو در آوردم و گذاشتم دوستهام هر چند تا رو که میخوان بردارن.
ظرف ماههای بعدش هم هر جایی که میرفتم و حرف میزدم کتاب هم میدادم. به نظرم اومد که این راهی عالی برای جلب توجهه. هر وقت که به نظر میاومد کسی حواسش بهم نیست میگفتم که به هر کسی که سوال خوبی ازم بکنه یک کتاب هدیه میدم. این جوری همه کسانی که اون دور و بر بودن گوشهاشون تیز میشد.
وقتی هم که به این خونه فعلیم که در حومه شهره اومدم 25 تا جعبه کتاب رو گذاشتم توی گاراژ. بعدش یک مهمونی دادم و از کسانی که اومده بودن خواستم که سری هم به گاراژ بزنن. بهشون گفتم که میتونن هر چی رو که میخوان بردارن. همه هم این کارو کردن. حتی یکیشون به قدری کتاب برداشت که مجبور شد یک فرقون بیاره تا کتابها رو ببره دم ماشینش.
نتیجه این همه کتاب دادن چی شد؟
از اون روزی که توی هیوستون تصمیم گرفتم کتاب هدیه بدم تا کتاب نصیبم بشه همیشه کتاب زیاد آوردم.
امروز هم یکی از بزرگترین مجموعههای دنیا رو در زمینه بازاریابی و یکی دیگه هم در زمینه متافیزیک دارم.
مردم هر وقت که اینجا میان و مجموعه منو میبینن تعجب میکنن.
ولی اونچه که نمیفهمن اینه که:
همیشه کتاب بهم میرسه چون به دیگران کتاب میدم.
داشتم اصل بخشیدن رو در مورد کتاب فعال میکردم.
امروز هم میدونم که برای این که پولی گیرم بیاد باید پول بدم. در نتیجه خیلی بیشتر از اون موقعی که در هیوستون زندگی میکردم پول دارم.
ولی اون روزها که میترسیدم پولم رو از دست بدم و میخواستم به هر چی که دارم بچسبم تنها چیزی که تونستم به خودم اجازه بدم که ببخشم کتاب بود.
در نتیجه کتاب نصیبم شد.
خوب گوش کنین و یاد بگیرین: از همونی که میخواین بدین تا بعدش گیرتون بیاد.
مرد بزرگی که 30 میلیون دلار بخشید
همین الان شنیدم که یک فرد خیر و دوستداشتنی و انساندوست آمریکایی مرده.
اسمش پرسی راس بود. شاید شما هم اسمشو شنیده باشین. راس تقریباً سی میلیون دلار به موسسههای خیریه و سازمانها بخشید. یک ستون خاصی هم در روزنامهها به اسم "یک میلیون بار متشکرم" داشت که اونو به مدت 17 سال و برای حدود 800روزنامه سراسری در کشور مینوشت. توی اون ستون نامههای مردمی رو ذکر میکرد که ماجرای زندگیشونو برای راس نوشته بودن و ازش کمک خواسته بودن. خیلی جالب بود.
از این بابت جالب بود که راس همیشه باطن مردمو میدید. نامههای اونا رو میخوند و میفهمید که صادقن یا تنبلن یا این که دارن گدایی میکنن. همیشه هم عاقلانه جواب میداد و گاهی اوقات هم چکی براشون میفرستاد. هفتهای 120 بار چک به دیگران میداد و در طول اون 17 سال کلا 30 میلیون دلار بخشید.
ولی مساله اینجاست که راس اول کار فقط دو میلیون دلار داشت!
میبینین اصل دادن چه جوری کار میکنه؟
راس با دو میلیون دلاری که داشت شروع کرد. شاید شما این قدر نداشته باشین ولی اصل قضیه بازم درسته. راس در طول اون 17 سال سی میلیون دلار بخشید!
یک بار دیگه میبینین که دادن به گرفتن منجر شده.
نکته: تا حالا براتون پیش اومده که ازتون خواسته باشن به جایی کمک کنین و شما به مختصر پولی که توی حساب بانکیتون دارین نگاهی انداختین و نمیدونستین بدین یا ندین؟ خیلیها بهم گفتن که دقیقاً چنین موقعیتی براشون پیش اومده. ولی بعد از این که تصمیم گرفتن که پولی بدن از این که ناگهانی مقداری پول از جایی که فکرشو هم نمیکردن براشون رسیده و جایگزین اون پولشون شده تعجب کردن.
واقعیت اینه که اگه به اون پولی که دارین بچسبین این خطر رو داره که همون رو هم از دست بدین. ولی از طرف دیگه اگه اطمینان داشته باشین که خیلی چیزها نصیب کسانی میشه که میبخشن همیشه پول کافی برای برطرف کردن نیازهاتون به دستتون میرسه.
برای اثبات این موضوع کافیه به پرسی راس نگاهی بندازین. اون کارهای خیریهاش رو با دو میلیون دلار شروع کرد و در طول 17 سال سی میلیون دلار بخشید!
خیلی پرسی راس رو دوست داشتم.
ولی حالا شما میتونین جای اونو بگیرین.
قسمت بعدی را ملاحظه فرمائید
مقالات مشابه
همه ما آنقدر خوش شانس نیستیم که دریک خانواده ثروتمند بدنیا بیاییم. با این حال ، برای ثروتمند شد...
برای داشتن یک زندگی ثروتمند تنها 10 راه وجود دارد در بیشتر دوران شغلی ام ، من با افراد ثروتمن...
سالها پیش به شکلی تقریباً تصادفی اصل دادن رو کشف کردم. اوایلش در حدود 1994 بود که دیدم بعضی از...
به نظر چیز عجیبی میاد ولی اگه از اونچه که میخواین بدین از همون بیشتر نصیبتون میشه. زندگی ما ...
Label
بزن بریم !