راز پول درآوردن قسمت ششم
قانونی که هیچ وقت خطا نمیکنه
نوشته دکتر رابرت آنتونی
دو سال پیش یکی از دوستهام برام ایمیلی فرستاد. توش نوشته بود "یک وبسایتی رو دیدم که یکی از جملههای تو رو توی صفحه اولش گذاشته."
رفتم اونو دیدم. یکی از جملههای یکی از کتابهای منو با حروف درشت توی صفحه اول وبسایت گذاشته بود.
کمی اون وبسایت رو نگاه کردم و دیدم صاحبش خدمات خوبی داره ارائه میده. باهاش تماس گرفتم و همین نظرم رو بهش گفتم. اینو هم اضافه کردم که علاوه بر اون جملهای که استفاده کرده حاضرم یک مطلب کوتاه هم براش بنویسم و ازش تعریف کنم. اصلا باورش نمیشد که من حاضرم این کارها رو بدون هیچ توقعی بکنم.
قصدم این بود که ازش حمایت بکنم و کمکش کنم تا موفق بشه. اصلا هم به ذهنم نرسید که در مقابلش چیزی ازش بخوام. میدونستم که دنیا یک جوری برام "جبران" میکنه.
بعدها فهمیدم که به خاطر کاری که براش کردم فروشش در سال بعد خیلی بیشتر شده بوده. در طول اون مدت هم هیچ تماس دیگهای با هم نداشتیم و راستش من به کلی اون قضیه رو فراموش کرده بودم.
یک سال و خوردهای بعد ایمیلی ازش دریافت کردم. برام نوشته بود "یک کسی که تعریفهای شما رو از من توی وبسایتم دیده باهام تماس گرفته و خواسته که با شما ارتباط داشته باشه. میگه که موضوع خیلی هم مهمه. اجازه میدین آدرس ایمیلتون رو بهش بدم؟"
وقتی که فوراً بهش گفتم "بله، بگو باهام تماس بگیره" خودم هم از این رفتارم تعجب کردم.
این تنها تماسی بود که در طول اون یک سال و خوردهای با صاحب اون وبسایت داشتم.
موضوع رو پیگیری کردم و با کسی که باهاش تماس گرفته بود رابطه برقرار کردم. اون یک دونه تماس زندگی منو تغییر داد.
بالاخره هم این جوری شد که اون آقا تبدیل به یکی از دوستهای نزدیکم شد و بعدش هم مدیر کسب و کار و بازاریابیم شد. در نتیجه به کمک اون کسب و کارم 500 درصد رشد کرد!
همه اینا هم به خاطر این بود که چیزی رو مجانی به کسی دادم و اصلا هم ازش نخواستم که جبران کنه. این نتیجه واضح و مستقیم قانون جبران (دادن و گرفتن) در عمله این قانون هیچ وقت خطا نمیکنه.
دادن واقعاً به گرفتن منجر میشه
نوشته باب برگ
هر وقت راجع به موضوع ایجاد شبکه صحبت میکنم اولش حتماً میگم که منظورم از "شبکه" چیه.
این مفهومیه که کلا بد فهمیده شده و یک مقدار بار منفی هم به همراهشه (مثلاً عدهای فکر میکنن که باید در یک جلسه یک ساعته کاری تا جایی که میتونن کارت ویزیت خودشون رو به زور به مردم بدن و درباره خودشون و محصولاتشون حرف بزنن.)
من ایجاد شبکه رو "ایجاد روابط دوجانبه مبتنی بر دادن و گرفتن و به صورت برد/ برد" تعریف میکنم.
همون طوری که میبینین در اینجا تاکید روی قسمت "دادن" هست.
یک نفر ازم پرسید "صبر کن ببینم، به نظرت این جور طرز فکر زیادی ایدهآلگرایانه نیست و در دنیای واقعی نتیجهای میده؟"
اصلا. دادن نتیجه میده.
بذارین یک بار دیگه بگم. دادن نتیجه میده!
هیچ چیز ایدهآلگرایانهای هم اینجا وجود نداره. دادن هم به لحاظ عملی و هم به لحاظ معنوی نتیجه میده. ولی اینجا فقط با جنبه عملیش کار داریم.
اونچه که من اسمشو میذارم "قاعده طلایی" شبکهسازی اینه که "در شرایط مساوی مردم با کسانی کار میکنن و بهشون کار میدن که بشناسن و ازشون خوششون بیاد و بهشون اعتماد داشته باشن."
وقتی چیزی به کسی میدیم یا کاری براش میکنیم قدم مهمی برمیداریم تا شبیه اون کسانی که"میشناسن و دوستشون دارن و بهشون اعتماد دارن" بشیم. اغلب به مردم میگم که بهترین راه کاسبی و پیدا کردن مشتری اینه که اول به کاسبی دیگران کمک کنیم و براشون مشتری پیدا کنیم.
چرا؟ چون وقتی کسی بفهمه که بهش به قدری اهمیت میدین که به کسب و کارش کمک میکنین احساس خوبی نسبت به شما پیدا میکنه. یا بهتره بگم که احساسی عالی نسبت به شما پیدا میکنه و میخواد که یک جوری لطف شما رو تلافی بکنه.
البته لزومی نداره که شما عملا فقط به کسب و کارش کمک بکنین. میتونین اطلاعاتی بهش بدین که توی کارش، زندگی شخصی و اجتماعیش و حتی تفریح کردنش بهش کمک کنه.
شاید خوندن یک کتابی رو به کسی توصیه کرده باشین (یا اونو براش خریده باشین) که میدونین براش خیلی باارزشه.
شاید میدونستین که پسر یا دخترش دنبال کار در یک شرکتی میگرده و مدیر اون شرکت رو میشناختین. زنگی بهش زدین و کمک کردین تا اون استخدام بشه.
عملا فرقی نمیکنه. بذارین یک مثالی از زندگی خودم براتون بزنم. این چند سال پیش و بعد از این که کارم رو به عنوان سخنران حرفهای شروع کردم اتفاق افتاد. یک شرکتی بود که شعبههای زیادی داشت و من هم میخواستم که مشتری من بشن. ولی به نظر میاومد که هیچ راهی برای این که واردش بشم ندارم. حتی نمیتونستم راه ورود بهش رو هم پیدا کنم تا بلکه بتونم واردش بشم.
از قضا یک روز که توی مجمع سخنرانها بودم یک کسی رو دیدم که مدت زیادی بود به عنوان سخنران حرفهای داشت کار میکرد. با اون و خونوادهاش دوست شدم و در مراسم مختلف اونا رو میدیدم.
در طول این مدت و با وجود این که میدونستم که توی کارش خیلی موفقه ولی هیچ وقت چیزی ازش نخواستم. اما در چند مورد که از دستم بر میاومد کمکش کردم. چند بار پیش اومد که در تاریخ مشخصی وقتم پر بود و به همین دلیل کار سخنرانی رو که ازم خواسته بودن به اون ارجاع دادم.
تعداد نسبتاً زیادی از مقالههام هم توی مجلهها چاپ شده بودن و گاهی اوقات اون دوستم رو هم به عنوان نویسنده همکارم به سردبیرهای مجلهها معرفی میکردم.
بدیهیه که قدر این کارم رو میدونست و این کار هم هیچ خرج یا زحمتی برام نداشت. این یکی از مزایای دادنه: به همه کمک میکنه و به هیچ کسی آسیبی نمیرسونه.
چند سال بعد از آشنایی با اون از طریق یک کس دیگهای فهمیدم که اون شرکتی که من میخواستم باهاشون کار کنم یکی از مشتریهای اصلی اون دوستمه.
هرچند که میتونستم همون موقع از اون دوستم بخوام که بهم کمک کنه ولی حس کردم که این کار چندان درستی نیست. نمیخواستم این طور حس کنه که حالا که بهش کمک کردم چیزی بهم "بدهکاره". ولی میتونستم به راحتی ازش بخوام که روش نزدیک شدن به اون شرکت رو بهم توصیه کنه.
بهش گفتم "میدونم که اینا یکی از مشتریهای اصلی تو هستن و اصلا هم ازت نمیخوام که منو به اونا وصل کنی. ولی خیلی دلم میخواد بدونم که چه جوری میتونم باهاشون تماس بگیرم تا حداقل اونا بفهمن که چه کمکی میتونم بهشون بکنم. این جوری فرصتی برام پیش میاد تا با اونا رابطهای برقرار کنم."
خب، خلاصه بگم که اون هیچ کدوم از اینا رو قبول نکرد و به جاش گفت "از اون کسی که باهاش در تماس هستم میخوام که بهت زنگ بزنه".
همین کار رو هم کرد.
سالها بود که دنبال اون شرکت و شعبههاش بودم و این جوری از اونا چند میلیون دلار نصیبم شد.
اون اولین بار و تنها باری نبود که اول دادم و بعد استفاده مالی از این کارم بردم.
کسب و کارم و همین طور زندگیم رو همین جوری میچرخونم.
دادن نتیجه میده.
ولی یک چیزی رو هم باید احتیاط کنین. نمیشه بدین و توقع جبران مستقیم یا اصلا هر جور جبرانی رو داشته باشین.
اگه فکر میکنین که "خب، حالا اون برام چی کار میکنه؟" این جوری نتیجهای نمیگیرین.
منظورم این نیست که این جوری هیچ چیزی نصیبتون نمیشه. ولی بیشتر احتمال داره که اون یک چیز فقط یک بار نصیبتون بشه و از روی احساس وظیفه باشه. این جوری طرف مقابل به خاطر این که "شما رو میشناسه و ازتون خوشش میاد و بهتون اعتماد داره" کاری براتون نکرده و برای همین هم شاید دیگه نخواد موفقیت شما رو ببینه.
اینه که بدین چون کار درستیه و توقع جبران مستقیم رو هم نداشته باشین. خواهید دید که این یکی ازدرستترین اصول دنیاست.
دادن و گرفتن: روشی که هیچ کسی بهتون نگفته بوده
نوشته جان زاپا
در مورد قانون جهانی دادن و گرفتن خیلی چیزها نوشتن ولی در برخورد با دیگران متوجه شدم که خیلیها درست نمیدونن که این اصل رو چه جوری باید در عمل انجام بدن.
باور عمومی اینه که هر چی بیشتر بدین بیشتر هم گیرتون میاد. هر چی بکارین همون رو هم درو میکنین. البته این کار خوبیه ولی فکر میکنم که با کمی توضیح میشه درک بهتری از قانون دادن پیدا کرد. اونم اینه که مهم این نیست که چی کار میکنین بلکه مهم اینه که چرا اون کار رو میکنین. مهم نیت و انگیزهاس.
این یعنی این که فقط باید به خاطر لذتی که از دادن نصیبتون میشه بدین. اگه بدین و توقع داشته باشین که چیزی بهتون برسه این با هدف قانون متضاده. دنیا رو نمیشه به این راحتی گول زد.
دادن با هدف این که چیزی در مقابلش به دست بیارین معمولا از فکر کمبود ناشی میشه . این که با خودتون بگین که حالا که چیزی دادم باید چیزی هم نصیبم بشه به معنی اینه که به دنیا میگین "به اندازه کافی ندارم". این باورتون هم خیلی زود مورد تایید قرار میگیره. ارتعاش ناشی از کمبود فقط کمبود بیشتر به بار میاره.اینجا هم هر چی بکارین همون رو درو میکنین.
خیلی از کسانی که میشناسم با اکراه میدن یا اگه وقت یا پولشون رو بدن احساس میکنن که از چیزی محروم شدن. اگه از روی احساس وظیفه یا به دلیل فداکاری میدین احساسی که در زیر ایناست نوعی کمبوده. این که احساس کمبود رو با نقاب سخاوت بپوشونین فقط به ناامیدی منجر میشه. اینه که مهم این نیست که چی کار میکنین بلکه مهم اینه که چرا اون کار رو میکنین.
وقتتون رو با دادن و بعدش توقع این که از این سرمایهگذاری چیزی نصیبتون بشه تلف نکنین. خدا که سهام نیست که توی بازار بورس روی اون معامله کنین و با خودتون بگین "اگه بدم باید چیزی در مقابلش بگیرم و در غیر این صورت..." این طرز تفکر از "به اندازه کافی ندارم" ناشی میشه.
هرچند که بعضی از مردم با عالیترین نیات میدن ولی کسان دیگهای هم در بین ما هستن که به خاطر این باور که "ندارم که بدم" به ندرت چیزی میدن. به گفته هنری فورد مردم دو دسته هستن: "... اونایی که فکر میکنن میتونن و اونایی که فکر میکنن نمیتونن و هر دو دسته هم درست فکر میکنن". همیشه باورهای شما هستن که مشخص میکنن چه جوری زندگی میکنین.
برای روشهای ندادن همین قدر که گفتم بسه. حالا به جای اونا چی کار کنیم؟
تجربه شخصیم اینه که اون قدر صبر کنیم تا در جریان زندگی قرار بگیریم. همه ما با نوسان احساسات روبرو هستیم. گاهی وقتها احساس خوبی داریم و گاهی وقتهای دیگه احساس بدی داریم. هر وقت دیدین احساس خوبی دارین از این موقعیت استفاده کنین و از نعمتهایی که نصیبتون شده به دیگران بدین.
با شکر کردن به خاطر چیزهایی که دارین آسونتر میتونین بخشی از نعمتهاتون رو به دیگران بدین. در این جور مواقع حس میکنین که از این چیزها بیشتر از اینا وجود داره.
تا جایی که یادم میاد اولین تجربهای که از دادن واقعی نصیبم شد مربوط به چند سال پیش میشه که بیماری سرطانم برگشته بود. بعد از این که از شوک اولیه تشخیص سرطان بیرون اومدم جنبههای معنوی وجودم بیدار شدن و شروع کردم به شمردن نعمتهایی که توی زندگی دارم.
بعد از چند ماه شیمی درمانی این موقعیت نصیبم شد که در تعطیلات کریسمس به نیویورک برم. دکترم تصمیم گرفته بود که چند هفتهای از بابت شیمی درمانی بهم مرخصی بده تا بتونم از تعطیلات لذت ببرم و به سفر کوتاهی که خیلی هم لازمش داشتم برم. چراغونی کریسمس در نیویورک و باد سرد زمستونی و این واقعیت که من هنوز زنده بودم حسابی سر حالم آورد. احساس میکردم که خیلی نعمتها دارم و شکرش رو به آوردم.
یک شب که داشتم با زنم و برادرم میرفتم شام بخورم یک آدم بی خانمان رو دیدم که جلوی رستوران وایستاده بود و ازم خواست که یک دلار بهش بدم. من هم که حسابی سر حال بودم به جاش بیست دلار بهش دادم. این جوری اون هم سر حال اومد و همین که باعث شده بودم حالش بهتر بشه حال منو هم خیلی بهتر کرد. از نظر من قسمت مهم این کار این بود که منتظر شده بودم تا زنم و برادرم برن توی رستوران و بعدش به اون پول داده بودم. میخواستم کسی ندونه که اون کار رو کردم و کسی هم عاقلانه بودن کارم رو زیر سوال نبره. چون اون موقع مرخصی استعلاجی گرفته بودم و درآمد محدودی داشتم. اگه مجبور میشدم که از خودم دفاع کنم و کاری رو که کرده بودم برای دیگران توجیه کنم کیفش از بین میرفت.
اون موقع نمیدونستم که در آینده چی برام پیش میاد ولی در اون لحظه همه چیز عالی بود. احساس خوبی داشتم و نمیخواستم کسی با گفتن این که باید عاقلانه رفتار کنم حالم رو بگیره. اینه که دیدم بهترین کار اینه که صبر کنم تا کسی نبینه که دارم به اون آدم پول میدم.
یک جور موقعیت برد- برد بود. اون آدم احساس خوبی کرد و من هم تا آخر شب حسابی سر حال بودم. این همون راز من بود. بدون هیچ دلیلی داشتم حس میکردم که نعمت داره برام میباره و به کسی بیست برابر اونچه رو که خواسته بود داده بودم و این جوری نعمت به اونم باریده بود. در اون لحظه در جریان زندگی بودم و وقت خیلی مناسبی برای دادن بود.
ظرف چند ماه بعد مستمری از کارافتادگی که "ثابت" بود یک جورهایی بیست درصد بیشتر شد. نمیدونم چه جوری یا چرا و لابد میدونین که سوالی هم در این مورد نکردم.
اون موقع نقش قانون دادن و گرفتن در زندگی رو نمیدونستم. فقط از روی غریزه کاری کرده بودم. ولی بعد از این که در مورد مسائل معنوی مطالعاتی کردم به این قانون رسیدم. با این درک جدیدی که پیدا کرده بودم و تجربهای هم داشتم تازه داشتم ارتباط اونا رو میفهمیدم.
از نظر من مهمترین جنبه این قانون اینه و ارزش بارها تکرار رو هم داره: یادتون باشه که مهم نیست که چی کار میکنین بلکه مهم اینه که چرا اون کار رو میکنین. اگه روز خوبی براتون نبوده یا افکار منفی بهتون هجوم آوردن به صرف این که فکر میکنین باید چیزی بدین این کار رو نکنین. این جوری چیزی به خدا نمیدین و با این شرایط نه شما و نه اون کسی که میگیره امتیازی نصیبش نمیشه.
در عوض بهتره صبر کنین تا یک موقعی برسه که حال خوبی دارین و حسابی سر حال هستین. بعدش وقتی در اون حال هستین چیزی بدین و ببینین چه اتفاقی میافته. اگه دیدین دارین حساب میکنین که چقدر میتونین بدین یا نگران این هستین که دیگران چه فکری میکنن بیخودی به خودتون زحمت ندین. چون دیگه اون احساس رو از دست دادین.
صبر کنین تا دوباره به جریان زندگی برگردین و مقدار چیزی رو هم که میخواین بدین بر اساس اولین چیزی که به صورت غریزی بهش میرسین انتخاب کنین. هر مقداری رو که باعث احساس خوبی براتون میشه و باعث نمیشه، که به خاطر این که موجودی کیف پولتون کمتر شده، احساس کنین فقیرتر شدین بدین.
هرچند که شاید درک کردن این قانون جهانی فقط چند لحظه طول بکشه ولی یک عمری طول میکشه تا بهش مسلط بشین. ولی صرف این که هنوز بهش مسلط نیستین دلیل نمیشه که نتونین از تمرین کردنش لذت ببرین. امتحانش کنین و بر اساس تجربههایی که نصیبتون میشن قضاوت کنین.
قسمت بعدی را ملاحظه فرمائید
مقالات مشابه
همه ما آنقدر خوش شانس نیستیم که دریک خانواده ثروتمند بدنیا بیاییم. با این حال ، برای ثروتمند شد...
برای داشتن یک زندگی ثروتمند تنها 10 راه وجود دارد در بیشتر دوران شغلی ام ، من با افراد ثروتمن...
سالها پیش به شکلی تقریباً تصادفی اصل دادن رو کشف کردم. اوایلش در حدود 1994 بود که دیدم بعضی از...
به نظر چیز عجیبی میاد ولی اگه از اونچه که میخواین بدین از همون بیشتر نصیبتون میشه. زندگی ما ...
Label
بزن بریم !