آماده سازی دانش آموزان برای رسیدن به کامیابی و شادی
چگونه یک زندگی قانون مند داشتنه باشیم تا ما را به سمت آزادی و خوشبختی سوق دهد آیا شما از آن دسته افراد هستید که در آغاز هر سال جدید اهدافی از قبیل ورزش کردن، خوردن غذای سالم، پیشرفت دادن شخصیت خود و یا خدمت به اجتماع تعیین می کنید اما دوباره روزمرگی شما را در خود غرق می کند. کارهای روزانه ای مانند پرداخت قبض، انجام پروژه، انجام تکالیف مدرسه و به دوش کشیدن مسئولیت و بار زندگی، اولویت اهدافی که شما در شروع سال برای خود معین کرده بودید را به پایین ترین رتبه در لیست کارهای شما تنزل میدهد. این برای من اتفاق افتاده و احتمالا برای شما. من، یک معتاد به تعیین هدف
من تا یکی دو سال پیش اعتیاد شدیدی به تعیین هدف سالیانه داشتم به طوری که شاید هر سال پنجاه هدف برای به انجام رساندن در طول سال انتخاب می کردم. اهدافی در زمینه های خواب، ورزش، شغل، مالی، پیشرفت شخصیت، روحانی، روابط دوستانه و عاشقانه، خدمات اجتماعی و اوقات فراغت. می دانم. لیست دیوانه واری است. حتی یک هدف برای غافل گیر کردن خودم مشخص کرده بودم: "حداقل هفته ای یک مرتبه یک کار فی البداهه و غافلگیر کننده انجام بده". دوستانم مرا بانمک صدا می کردند ولی مطمئنم پشت سرم به خاطر تبدیل کردن یک کار فی البداهه به یک هدف از کلمه مسخره استفاده می کردند. اما بعد متوجه شدم تعیین هدف درست نقطه مقابل موفقیت است. تمام طول سال را به خاطر رسیدن به اهداف و دنبال آن ها دچار استرس می شدم. چرا به قوانین بیشتر و اهداف کمتری احتیاج داریم
این روز ها من اهداف کمتری را دنبال می کنم. برای مثال، برای امسال فقط 13 هدف برای خودم تعیین کردم. در عوض یک سری قاعده و مقررات برای خودم مشخص کردم. قانون و قاعده، چیزیست که باید بدن چون و چرا به آن عمل کرد و استانداری است که باید به آن وفادار ماند. ممکن است افرادی فکر کنند که این تنها یک امر معنایی است اما نظر من کاملا متفاوت است. هدف شما را امیدوار می کند ولی قانون فرمان حرکت می دهد. هدف، روی نتیجه دلخواه تمرکز دارد اما قانون بر فرآیندی که شما را به نتیجه می رساند تمرکز می کند. احتمال اینکه شما از یک قانون تبعیت کنید بیشتر از این است که یک هدف را دنبال کنید. اگر بخواهم مثالی از هدف بزنم این است: "من تا آخر امسال چهار کیلو از وزن خود را کم میکنم." و اگر بخواهم این هدف را به یک قاعده یا قانون تبدیل کنم، به این شکل در خواهد آمد: "من فقط هفته ای یک بار از غذاهای فرآوری شده استفاده می کنم." و "من هر دوشنبه و چهار شنبه و جمعه از ساعت 8 تا 8:45 صبح به باشگاه می روم." قوانین هم در ورزش و هم در زندگی مهم هستند
اشتباه برداشت نکنید. ما نباید زندگی مان را در قوانین غرق کنیم. در واقع باید تمام قوانینی بی فایده ای که در کودکی به ما آموخته اند را از بین ببریم. قوانینی از قبیل: "همیشه یک جواب درست و یک جواب غلط وجود دارد."، "به هر قیمتی از شکست جلوگیری کنید"، "در مدرسه موفق باش تا در زندگی موفق شوی" اما قوانین بجا و درست نقشی حیاتی در زندگی و ورزش دارد. -در بسکتبال هنگام زدن ضربه آزاد باید پشت خط بایستید. -زمانی که در تنیس ضربه سرویس می زنید، توپ باید در محوطه تعیین شده فرود بیاید. -در فوتبال، تنها دروازه بان اجازه استفاده از دست را دارد. قوانین این بازی ها را منظم، سرگرم کننده و هیجان انگیز می کند. اگر به خاطر این قواعد نبود این ورزش ها پر هرج و مرج تر و گیج کننده از ان بود که برای بازیکنان و تماشاچیان لذت بخش باشد. به همین نحو، قانون گذاری برای خودتان باعث هدفمند شدن زندگی می شود. لذات کوتاه مدت در مقابل اهداف بلند مدت زمانی که به قوانین فکر می کنیم باید به نحوه دیدمان به آزادی نیز توجه کنیم. اغلب ما فکر می کنیم که آزادی انجام کاری ست که اکنون تمایل به انجام آن داریم، همان لذات کوتاه مدت. اما برای من مفهوم آزادی انجام کاری ست که بیشتر علاقه به انجام آن داریم. چیزی که حالا می خواهیم انجام دهید چیست؟ تماشای تلویزیون، گردش در اینترت، اینستاگرام و یا خوردن تنقلات. اما هدف درازمدت شما چیست؟ احتمالا خواندن یک کتاب، ورزش، ایجاد رابطه ای قوی با شخص مورد علاقه و انجام کارهای پرمعنی. لذات کوتاه مدت چنان فریبنده اند که تنها با تعیین حد و مرز می توانیم بر اهداف اصلی و دراز مدتمان تمرکز کنیم. آزادی به معنی داشتن حد و مرز مناسب است آزادی به معنی نداشتن حد و مرز نیست بلکه به این معنی ست که شما مرزی مناسب برای آن تعیین کنید. فرض بگیرید که ماهی گلی مرز تنگ ماهی را نداشته باشد. اگر شخصی تنگ ماهی بشکند و حد و مرز را از بین ببرد، ماهی در عرض چند ثانیه از بین خواهد رفت. قوانین و حد و مرزها ما را با راهنمایی در کار هایی که بای انجام دهیم زنده نگه می دارند. شما برای داشتن یک زندگی اصولی به قانون احتیاج دارید ما فرق بین اهداف و قوانین را متوجه شدیم اما هنوز به تشخیص تفاوت میان اصول و قوانین احتیاج داریم. اصول و قواعد نوعی راهبرد و راهنما هستند اما برای شما خط مشئ تعیین نمی کنند. اجازه دهید به بازی بسکتبال باز گردیم، اصول و قاعده اصلی این بازی این است که برای برد باید امتیاز بیشتری از حریف کسب کنیم اما برای شما مشخص نمی کند که شما اجازه دارید چه کاری انجام دهید تا تیم حریفتان را شکست دهید و یا چگونه به این هدف دست پیدا کنید. آیا باید از نیمه زمین شوت کنید؟ باید روی دفاع یا حمله تمرکز کنید؟ بیشتر باید پاس دهید با دریبل بزنید؟ به عنوان مثال ممکن است شما تصمیم بگیرید که زندگیتان بیشتر بر پایه بخشش و کمک به دیگران باشد و یا دست یابی به ثروت و موفقیت. این یک اصل پسندیده است اما در زندگی روزانه چه تاثیری دارد؟ مخصوصا زمانی که باید 10 صفحه گزارش را تا پایان روز تحویل دهید در حالی که دختر پنج ساله تان مریض است و شما وسط یک اسباب کشی خانه گیر کردید؟ شما به اصول و قواعد در تئوری احتیاج دارید اما زمانی که وقت عمل باشد تنها با قوانین می توانند این اصول را زندگی کنید. مثالی دیگر اینکه: اگر شما بخواهید زندگی پر از مهربانی، بخشش و شجاعت داشته باشید تنها با گفتن اینکه "امروز، من فردی مهربان، بخشنده و شجاع خواهم بود" نمی توانید به این هدف برسید. در عوض شما باید قوانینی خاص تعیین کنید تا شما را برای رسیدن به این هدف توانا سازد آن هم با انجام هر روزه آن قوانین. زندگی بی نقص یک شبه ساخته نمی شود بلکه با تلاش روزانه.
قوانینی که به زندگی شما کیفیت می دهند. مطمئنم حالا انتظار دارید برایتان مثالی هایی از قوانینی که زندگی شما واطرافیانتان را بهتر می کند بزنم. این چند نمونه از قوانینی است که شما راحت می تواند با آن کنار بیایید. قوانینی که من تمام تلاشم را برای تبعیت از آن میکنم. روزانه 10 دقیقه از وقتتان را در تفکر کامل بگذرانید. سه مرتبه در هفته و هر بار 30 دقیقه ورزش کنید. نیم ساعت در روز مطالعه کنید. (منظورم کتاب است نه استاوس واتساپ و یا استوری اینستاگرام.) هرروز یک مورد از چیزهایی که به خاطر آن شکرگزار خداوند هستید را در دفتری بنویسید. هر روز از یک نفر تعریف کنید. اگر شخصی با شما صحبت می کند، نگاهتان را از روی صفحه گوشی و یا مانیتورتان بردارید. حداقل 4 روز در هفته شام را با خانواده صرف کنید. پنج دقیقه قبل از قرارتان در محل ملاقات باشید. هیچ وقت با فرستادن ایمیل از کسی انتقاد نکنید. اگر می خواهید نقدی موثر داشته باشید، حتما این کار را رو در رو انجام دهید. 15 دقیقه پایانی کارتان را برای برنامه ریزی روز بعدتان صرف کنید. ایمیلتان را بیشتر از 3 بار در روز چک نکینید. زمانی که با کسی تماس می گرید، از روی ادب، از او بپرسید آیا زمان مناسبی برای صحبت کردن با او است. غیبت کسی را نکنید. ماهی یک بار از همسر، معلم و یا رئیستان درخواست بازخورد کنید. در صورت نیاز قبل از ارسال ایمیل یا مسیج آن را تصحیح کنید. چگونه این قوانین را برای خود سازنده کنید. این ها تنها چند مثال بودند. اطمینان دارم که شما می توانید موارد بیشتری پیدا کنید. برای اینکه این قوانین را در زندگی روزانه خود جا دهید از کم شروع کنید. به یک قانون که دوست دارید فکر کنید و آن را در دفتر یادداشتی بنویسید. ذکر کنید چه وقت و چگونه می خواهید آن را در زندگیتان اجرا نمایید. هر شب قبل از خواب به دفترچه خود مراجعه کنید. یک ماه تمام را روی آن قانون تمرکز کنید تا به یک عادت تبدیل شود. هر ماه به طور متوالی یک قانون جدید را اضافه کنید و هر میزان پیشرفتتان چک کنید. به خاطر داشته باشید که این قانون است و قوانین احتیاج به عمل دارند و نه انتخاب یک هدف بلندپروازانه. اگر شما قوانینی مناسب را در زندگی به کار ببرید بی شک به اهداف خود نیز پی خواهید برد و در طی این فرآیند به جای اینکه فریب لذت های کوتاه مدت را بخورید به اهداف درازمدت خود دست خواهید یافت. چه قوانینی برای زندگی خود انتخاب می کنید؟ و آیا از امروز شروع خواهید کرد؟
مقالات مشابه
چه احساسی دارید زمانی که چیزی را بخواهید و سپس به نوعی و به طریقی به شما داده شود؟ وقتی فقط به ...
هر فردی، صرف نظر از سن ، موقعیت ، وضعیت مالی ، قومیت ، همه وهمه در یک شبانه روز مدت زمان یکسانی...
شما هر روز در حال گرفتن تصمیمات مختلف هستید ، از آنچه برای ناهار می خورید گرفته تا مسیری که برا...
افراد بلندپروازبه کسانی گفته می شود که عملکردی فراتر از حد انتظار دارند و با انجام این کار ، مع...
Label
بزن بریم !