رد شدن را نپذیرید
اجازه نمیدهیم ردشدن باعث شکست ما شود. رد شدن تنها اراده ما را قویتر خواهد ساخت. برای موفق شدن راهی جز این وجود ندارد.
ارل گریوز
اگر میخواهید موفق شوید، باید نحوه برخورد با رد شدن را بیاموزید. رد شدن بخشی از طبیعت زندگی است. وقتی به عضویت تیمی برگزیده نمیشوید، نمیتوانید به دانشکده یا مدرسه موردعلاقهتان بروید، به شغل یا مقامی که میخواستید نمیرسید، اضافهحقوق دریافت نمیکنید، بهقرار ملاقات با فرد موردعلاقهتان نمیرسید، مجوز درخواست شده را دریافت نمیکنید و یا اخراج میشوید، شما درواقع رد شدهاید. شما وقتی رد میشوید که نظر شمارا نمیپذیرند و پیشنهاد یا طرح شمارا قبول نکنند، وقتی تقاضای عضویت شمارا نمیپذیرند، درخواست کمک مالی شمارا نادیده میگیرند، طرح مفهومی شمارا نمیپذیرند و همینطور زمانی که درخواست ازدواجتان را رد میکنند.
رد شدن یک افسانه است؟
برای غلبه بر حس رد شدن باید درک کنید که رد شدن یک افسانه است. رد شدن واقعیت ندارد. رد شدن صرفة مفهومی است که در تصور خوددارید. راجع به آن فکر کنید. مثلاً اگر پتی را به ناهار دعوت کنید و او به دعوت شما پاسخ منفی بدهد، در این صورت قبل از اینکه او را برای شام دعوت کنید کسی را نداشتید که با او شام بخورید و الآن که دعوت شمارا رد کرده است، بازهم کسی را برای شام خوردن ندارید؛ بنابراین وضعیت شما تفاوتی نکرده است. در صورتی شرایط بد میشود که با خود بگویید: «حق با مامانم بود. هیچکس من را دوست ندارد و من بدبختترین آدمروی زمین هستم!» اگر برای تحصیل در دانشگاه هاروارد درخواست بدهید و درخواست شما پذیرفته نشود، در این صورت بازهم چیزی از دست ندادهاید، شما قبل از ارسال درخواست در هاروارد نبودید، الان هم که نپذیرفتند در آنجا نیستید. بازهم شرایط زندگی شما بدتر نشد و به همان شکل باقی میماند. شما درواقع با درخواست کردن چیزی را از دست ندادهاید و دراینباره فکر کنید.|حقیقت این است که با درخواست کردن چیزی را از دست نمیدهید. پس با کمال میل درخواست کنید، چون احتمال دارد به خواستهتان برسید.
هر وقت درخواست چیزی کردید، این را بیاد داشته باشید. بعضیها می پذیرند، بعضیها نه میگویند - درواقع کسی منتظر است تا جواب مثبت را به شما بدهد. بعضیها جواب بله میدهند و بعضیها جواب نه. خوب که چی! بالاخره کسی پیدا میشود که منتظر شنیدن ایده های شما خواهد بود. این صرفا مانند بازی اعداد است. شما باید تا زمانی که درخواست تان پذیرفته شود مرتب درخواست کنید. کسی خواهد بود که به شما بله را بگوید. همان طور که شریکم مارک ویکتور هنسن میگوید: «چیزی که شما میخواهید، شمارا میخواهد». تنها باید تا زمان موردنیاز استقامت کنید و درنهایت بله را بگیرید.
هشتاد و یک پاسخ منفی ۹ پاسخ مثبت
از آنجایی که سمینارهای عزت نفس و افزایش عملکرد من تأثیر بسیار بزرگی در زندگی یکی از شرکت کنندگان گذاشته بود، او داوطلب شد تا شبها با مردم تماس بگیرد و آنها را برای شرکت در سمینارهای بعدی من دعوت کند. او تصمیم گرفت به مدت یک ماه هر شب با ۳ نفر تماس بگیرد. بسیاری از این تماسها به مکالمه ها و سؤال جوابهای طولانی تبدیل شد. او روی هم رفته ۹۰ تماس تلفنی برقرار کرد. ۸۱ نفر اول تصمیم گرفتند در سمینارها شرکت نکنند، اما تمام ۹ نفر بعدی در سمینار شرکت کردند. میزان موفقیت او ده درصد بود که رقم خوبی برای عضویت تلفنی بود، اما ۹ عضو آخری که در سمینارها شرکت کردند، در ۹ تماس پایانی پاسخ مثبت دادند. اگر او بعد از تماس با ۵۰ نفر منصرف میشد و میگفت این کار عملی نیست و ارزش تلاش کردن ندارد و هیچکس نمیخواهد ثبت نام کند، چه اتفاقی می افتاد؟ اما از آنجایی که او رؤیای در میان گذاشتن تجربه تغییر زندگی خود با دیگران را در سر داشت، در مقابل بسیاری از این رد شدنها و نه شنیدنها مقاومت کرد و درنهایت توانست در تغییر زندگی ۹ نفر تأثیر داشته باشد.
اگر به انجام کاری متعهد باشید و اشتیاق داشته باشید، شما میتوانید از تجارب خود درس بگیرید و آن را به سرانجام و نتیجه مطلوب خود برسانید.
هرگز از رؤیای خود دست نکشید... مقاومت و پایداری بسیار مهم است. اگر در خود میل یا باوری محکم نداشته باشید و بر اساس گفته دیگران کار خود را متوقف کنید، هرگز در کار خودموفق نخواهید بود.
تاونی اودل
تنها بگویید "بعدی"
راز موفقیت در این است که دست از کار نکشید. وقتی کسی به شما نه گفت، تنها کافی است به خود بگویید: "بعدی!" وقتی کلنل هارلن ساندرز با دستور تهیه دستور مرغ سوخاری و دیگ زودپز خانه را ترک کرد، قبل از آنکه کسی به رؤیای او باور داشته باشد، بیش از ۳۰۰ بار پاسخ نه شنید. از آنجایی که او به بیش از ۳۰۰ پاسخ منفی اهمیت نداد، حالا ۱۱۰۰۰ رستوران کی اف سی در ۸۰ کشور دنیا خدمت دهی میکنند. اگر کسی به شما پاسخ نه داد، از فرد دیگری درخواست کنید. به خاطر داشته باشید که میلیاردها نفر بر روی کره زمین زندگی میکنند! بالاخره، کسی، درجایی جواب مثبت میدهد. اجازه ندهید ترس یا دلخوری در شما نفوذ کند. به سراغ نفر بعدی بروید. کسی منتظر گفتن پاسخ مثبت به شماست. در سال ۱۹۹۱ من و مارک ویکتور هنسن فرآیند فروش اولین کتاب از سری کتابهای سوپ مرغ برای روح را با یک ناشر شروع کردیم. به همراه نماینده مان، جف هرمن، به نیویورک پرواز کردیم و با هر ناشر بزرگی که توانستیم قرار ملاقات گذاشتیم. همه آنها گفتند که هیچ علاقه ای به انجام این کار ندارند. «مجموعه داستانهای کوتاه فروخته نمیشود. هیچ اشتیاقی نسبت به داستانها وجود ندارد.» «عنوان خوبی انتخاب نکردهاید». از ۲۰ ناشر دیگری که از طریق ایمیل دست نویس کتاب را برایشان فرستاده بودیم هم جواب رد شنیدیم. پسازآنکه بیش از ۳۰ ناشر به ما پاسخ منفی دادند، نماینده ما کتاب را به ما پس داد و گفت: متأسفم، من نمیتوانم این کتاب را بفروشم. خوب ما چه کار کردیم؟ ما گفتیم "بعدی!"
مدتی فکر کردیم و چندین هفته مغز خود را سخت به کار انداختیم، سپس ایده ای به ذهنمان رسید که به نظر میتوانست مؤثر باشد. برگهای چاپ کردیم که درواقع قول خرید بعد از چاپ بود. داخل فرم جایی بود برای نوشتن اسم و آدرس افراد و تعداد کتابهایی که میخواستند بخرند. در طی چند ماه از کسانی که در سخنرانیها یا سمینارهای ما شرکت میکردند خواستیم اگر مایل به خرید این کتاب بعد از انتشار هستند، فرم را تکمیل کنند و درنهایت ۲۰۰۰۰ نفر قول دادند کتابها را خریداری کنند. بهار سال بعد مارک و من در گردهمایی کتاب فروشان آمریکا در شهر آناهیم کالیفرنیا حضور يافتيم، ما در آنجا به تمام غرفه ها سر زدیم و با هر ناشری که توانستیم صحبت کردیم. حتی با نسخه ای از ۲۰۰۰۰ فرم امضا شده نیز کسی چاپ کتاب را قبول نکرد و ما دائم میگفتیم "بعدی!" در پایان روز بسیار طولانی دوم، نسخه ای از کتاب مان را که ۳۰ داستان کوتاه در آن چاپ شده بود به پیتر و گسو و کری سیدلر، معاونان شرکت ارتباطات سلامتی دادیم. آنها ناشر کتابهای ترک اعتیاد بودند و موافقت کردند کتاب را به خانه ببرند و آن را بخوانند. کری سیدلر یک هفته متن دست نویس ما را خواند، از آن خوشش آمد و به ما فرصتی داد. بالاخره به نتیجه رسید! بعد از ۱۳۰ بار جواب رد شنیدن، ۸ میلیون نسخه از کتاب به فروش رفت. مجموعه ای از ۸۰ کتاب پرفروش به چاپ رسید و ۳۹ زبان ترجمه شد.
و اما آن قول خرید کتاب چه شد؟ وقتی سرانجام کتاب چاپ شد، ما به فرمهای امضا شده یک آگهی ضمیمه کردیم و آنها را به آدرسهای داخل فرم ها ارسال کردیم. تقریبا تمام آنها به تعهد خود عمل کردند. در حقیقت، یک کار آفرین در کانادا ۱۷۰۰ جلد از کتاب را خرید و آنها را به مشتریانش داد.
ریک لیتل ۱۹ ساله میخواست برنامه ای در دبیرستان ها اجرا کند تا روش برخورد با احساسات، حل اختلافات، هدف گذاری در زندگی، کسب مهارتهای ارتباطی و ارزشها را به دانش آموزان آموزش دهد. بدین منظور او گزارشی تهیه کرد و آن را به بیش از ۱۵۵ مؤسسه فرستاد. او پشت اتومبیلش می خوابید و کره بادام زمینی و نان میخورد، اما هرگز از رؤیایش دست برنداشت. سرانجام مؤسسه كلوگ ۱۳۰ هزار دلار به ریک داد تا برنامه اش را اجرا کند. از آن زمان ریک و گروهش ۱۰۰ میلیون دلار جمع کردهاند تا برنامههایشان را در بیش از ۳۰ هزار مدرسه در سرتاسر دنیا عملی کنند. هر ساله ۳ میلیون کودک مهارتهای مهم زندگی را یاد میگیرند، زیرا ریک ۱۹ساله پاسخ های منفی را ردکردو تا جایی ادامه دادتا پاسخ مثبت را دریافت کنند.
ریک در سال ۱۹۸۹ یک کمک بلاعوض ۶۵ میلیون دلاری دریافت کرد. این دومین هدیه بزرگ تاریخ ایالات متحده بود تا ریک بنیاد بین المللی جوانان را تأسیس کند. اگر ریک پس از شنیدن پاسخهای نه دست می کشید، چه اتفاقی می افتاد؟ به دنیا و هدف والای ریک لطمه بزرگی وارد میشد.
من هر رد شدن را شیپوری در گوش خود می شنوم تا به جای عقب نشینی بیدارم کند و مرا در
حرکت نگه دارد.
سیلوستر استالونه
وقتی دکتر ایگناتیوس پیاتزا بهعنوان یک کایروپراکتور در دانشگاه فارغالتحصیل شد، تصمیم گرفت در منطقه مونتری بی کالیفرنیا مطبی دایر کند. زمانی که او به انجمن کایروپراکتورهای محل مراجعه کرد، در آنجا به او توصیه کردند مطبش را در جای دیگری بنا کند. آنها به او گفتند از آنجایی که تعداد زیادی کایروپراکتور در این ناحیه وجود دارد، او نمیتواند در اینجا موفق شود؛ اما او از اصل "بعدی" استفاد کرد. او از صبح تا شب به منازل مردم می رفت و بعد از معرفی خودش بهعنوان یک دکتر جوان در شهر سؤالاتی را از آنها میپرسید:
مطبم را کجا دایر کنم بهتر است؟
در کدام روزنامه ها باید آگهی بدهم تا به دست همسایه تان برسد؟
ساعت کار مطب باید چه زمانی باشد تا به همه افراد بتوانم خدمت کنم؟
اسم مطبم را چی بزارم؟
و بالاخره پرسید آیا مایلید در روز افتتاح از شما برای شرکت در مراسم دعوت کنم. اگر کسی جواب مثبت می داد، نام و آدرس او را یادداشت میکرد. این کار برای روزها و ماهها ادامه داشت. او بیش از ۱۲۵۰۰ در را زد و با بیش از ۶۵۰۰ نفر گفت و گو کرد. او پاسخهای نه بسیاری شنید و با آدم های بی سروپای زیادی برخورد کرد و برایش مشکلاتی ایجاد کردند؛ اما از سوی دیگر پاسخ های مثبت زیادی هم دریافت کرد. در ماه اول ۲۳۳ بیمار جدید را ویزیت کرد و درآمد ۷۲۰۰۰ دلار را به دست آورد آن هم در منطقه ای که کایروپراکتور زیادی داشت و به کایروپراکتور جدیدی نیاز نداشت.
به خاطر داشته باشید برای رسیدن به چیزی که میخواهید، باید پی در پی درخواست کنید و مرتب بگویید: بعدی، بعدی، بعدی و بعدی تا اینکه به جواب های مدنظرتان برسید! درخواست کردن همیشه بازی اعداد بوده است و همین گونه هم خواهد بود. این موضوع را شخصی نکنید، زیرا اینیک موضوع شخصی نیست. هرکسی که به درجه بالایی از موفقیت رسیده، چندین بار رد شدن را تجربه کرده است. فقط کافی است درک کنید این رد شدن ها تنها مختص شما نیست. به موارد زیر توجه کنید:
وقتی الکساندر گراهام بل خواست حق امتیاز اختراع تلفن را به مبلغ ۱۰۰ هزار دلار به کارل اورتون پیشنهاد دهد، اورتون پاسخ داد: «این اسباب بازی الکتریکی به چه دردی میخورد؟ » آنجی اورهارت در ۱۶ سالگی کار مدل شدن را شروع کرد، اما ایلین فورد صاحب آژانس مدل به او گفت که او هرگز مدل خوبی نخواهد شد. چرا نه؟ «چون مو قرمزها فروش ندارند.» بعدها اورهارت اولین مو قرمز تاریخ شد که عکسش روی جلد مجله گلامور که بزرگترین مجله مدل بود چاپ شد و سپس در ۲۷ فیلم و نمایشهای تلویزیونی بازی کرد.
استیون کینگ نویسنده وقتی دست نویس کتاب خود بنام کری را به سبد زباله انداخت، مرتکب یک اشتباه چند میلیون دلاری شد. او از شنیدن پاسخهای رد خسته شده بود. به او گفته بودند ما علاقه ای به رمان علمی تخیلی نداریم و این کتابها فروخته نمی شوند. خوشبختانه همسرش آن را از سطل زباله بیرون آورد. سرانجام کتاب کری توسط ناشر دیگری به چاپ رسید. این کتاب بیش از ۴ میلیون نسخه فروش کرد و بعد از روی آن فیلم ساختند.
در سال ۱۹۹۸ سرجی برین و لری پیج، مؤسسان گوگل، پیشنهاد ادغام دو شرکت را دادند. یاهو میتوانست فورا پیشنهاد آنها را بپذیرد و بازار را در دست بگیرند، اما در عوض به آنها توصیه کرد بر روی طرح کوچک خود کار کنند و هر وقت پیشرفت کردند برگردند. در طی ۵ سال، گوگل یک سرمایه ۲۰ میلیارد دلاری در بازار داشت. الآنکه در حال نوشتن این مطلب هستم آنها در حال اجرای یک مزایده عمومی به مبلغ ۱٫۶۷ میلیارد دلاری هستند.
رکورد بیشترین تعداد رد شنیدنها احتمالاً در اختیار جان کریسی است. این نویسنده محبوب و مرموز بریتانیایی، قبل از فروش اولین کتابش ۷۴۳ پاسخ رد شنید. او در طی ۴۰ سال بعد و با مقاومت در مقابل پاسخهای ردی که میشنید، ۵۶۲ کتاب چاپ کرد! اگر جان در راه موفقیتش توانست از پس ۷۳۴ پاسخ رد بر آید، پس شما هم میتوانید .
مقالات مشابه
یک نگرش سپاسگزار و قدردان، توجه شما رو به چیزهایی متمرکز می کنه که بخوبی پیش میرن در حالی که بر...
درباره ی شکست آهنگ و فیلم می سازند، کتاب و نقل قولهای الهام بخش می نویسند ، اما همیشه در مورد آ...
تاریخ سرشار از نمونه ثروتهای بیکران و فوایدی است که اشخاص تنها با درخواست کردن آن را به دست آو...
در پس هر موفقیت بزرگ داستانی از تحصیل، آموزش، تمرین، نظم و انضباط و ازخودگذشتگی وجود دارد. شما ...
Label
بزن بریم !