مایل به پرداخت بهای موفقیت باشید
اگر مردم میدانستند برای رسیدن به این سطح از مهارت چقدر زحمت کشیدهام،
اصلاً شگفتزده نمیشدند.
میکلآنژ
در پس هر موفقیت بزرگ داستانی از تحصیل، آموزش، تمرین، نظم و انضباط و ازخودگذشتگی وجود دارد. شما باید مایل به پرداخت بهای موفقیت باشید.
شاید این بهایی که میپردازید تنها یک فعالیت را در زندگی شما در بربگیرد و شاید شما تمامکارهای دیگر را به حالت تعلیق درآورید. ممکن است این بها سرمایهگذاری تمام ثروت و پسانداز شخصی شما باشد. شاید این بها تمایلی برای خطر کردن و فاصله گرفتن از منطقه آسایشتان باشد.
درد موقت است. . ؛ اما منافع برای همیشه با شما میمانند.
به یاد دارم رقابتهای ژیمناستیک مردان مسابقات المپیک تابستانی سال ۱۹۷۶ توجه جهانیان را به خود جلب کرد. در میان فریاد و همهمه تماشاچیان شون فوجی موتو ژاپنی درحالیکه زانوی راستش شکسته بود، یک فرود عالی از حلقه را با سه پشتک اجرا کرد و مدال طلا مسابقات را از آن خود کرد. چهره شون فوجی به دلیل درد ناشی از زانویش درهم بود و نفس همتیمیهایش حبس شده بود، ولی او باوجود زانوی شکستهاش کارش را بیعیب و نقص انجام داد و این نمایشی فوقالعاده از تعهد و شجاعت بود.
در مصاحبهای که بعداً با فوجی صورت گرفت، او گفت باآنکه قبلاً در حرکات زمینی زانویش آسیبدیده بود، اما چون میدانست بردن مدال طلای تیمی به حرکت او بستگی داشته است، او تمام تلاش خود را کرده بود. او گفت: «درد همچون خنجری بر وجودم زخم میزد. از شدت درد چشمانم پر از اشک شده بود؛ اما اکنون مدال طلا را به گردن دارم و دیگر اثری از درد نیست.»
چه چیزی باعث شد فوجی موتو با درد شدید و آسیبدیدگی آن کار فوقالعاده و شجاعانه را انجامدهد؟ علت آن بود که فوجی موتو مایل بود بهای موفقیت را بپردازد و احتمالاً یک داستان طولانی از پرداخت بهای هرروزه در مسیر برنده شدن در رقابتهای المپیک را داشته بود.
تمرین، تمرین، تمرین!
وقتی با مایکل جردن در تیم المپیک آمریکا بازی میکردم، میان توانمندیهای او سایر بازیکنان بزرگ آن تیم فاصله بسیار زیادی وجود داشت، اما چیزی که بیشتر مرا شگفتزده میکرد، این بود که او اولین کسی بود که تمرین را شروع میکرد و آخرین کسی بود که زمین را ترک میکرد.
استیو آلفورد
قبل از اینکه بیل برادلی اهل نیوجرسی به مقام سناتوری ایالت متحده برسد، او یک بسکتبالیست شگفتانگیز بود. او در دانشگاه پرینستون قهرمان شده بود و در مسابقات المپیک ۱۹۶۴ مدال طلا را بر گردن آویخته بود. او در رقابتهای لیگ سراسری بستکبال در تیم نیویورک نیکس بازی میکرد وارد تالار مشاهیر بستکبال شد. چگونه او به این درجه از موفقیت در بسکتبال رسید؟ خوب، یکی از دلایل این بود که وقتی او در دبیرستان بود، روزی ۴ ساعت تمرین میکرد.
برادلی در زندگینامه خود به نام زمان حاضر، زمان گذشته در سال ۱۹۹۶ برنامه تمرین مخصوص به خودش را اینگونه توصیف میکند: «وقتی همتیمیهایم زمین را ترک میکردند، میماندم و تمرین را ادامه میدادم. تمرین روزانه من با انداختن پیاپی ۱۵ توپ به داخل سبد از هر ۵ نقطه زمین بسکتبال بود و باید هر ۱۵ توپ تبدیل به گل میشد. اگر یکی از آن پرتابها گل نمیشد، دوباره حرکت را از نو تکرار میکرد. او این تمرین را هم در زمان دانشکده و هم در زمان دوران حرفهای ادامه داد.
وقتی در اردوهای تابستانی بسکتبال حضور یافت این تعهد قوی را بهبود بخشید. او در آنجا اهمیت تمرین کردن را متوجه شد. مربیاش گفته بود: «وقتی شما بهاندازه کافی تمرین نکنی، کسی درجایی هست که بهاندازه کافی تمرین میکند. وقتی در مسابقهای باهم روبرو میشوید، حتی اگر توانایی برابر داشته باشید او برنده میشود.» بیل این پندها را بهخوبی به یادش سپرد. تلاشها و تمرینات برادلی نتیجه داد. او در مدت ۴ سال بازی در دبیرستان بیش از ۳۰۰۰ امتیاز به دست آورد.
به این نتیجه رسیدهام که تنها با تلاش و کوشش فراوان است که میتوان در زندگی به همهچیز رسید. فرقی نمیکند که موسیقیدان، نویسنده، ورزشکار و یا یک بازرگان باشید، شما درهرصورت باید تلاش کنید. اگر تلاش کنید برنده و در غیر این صورت بازنده خواهید شد.
بروس جينر
بر اساس گفتهی جان تروپ در روزنامه یو اس ای تودی، قهرمانان المپیک بهطور متوسط قبل از رسیدن موفقیت روزی ۴ ساعت، ۳۱۰ روز در سال و به مدت شش سال تمرین میکنند. بهتر شدن با تمرینات و تلاش روزانه شروع میشود. اغلب ورزشکاران تا ساعت ۷ صبح کارهای زیادی انجام دادهاند، کارهایی که بیشتر افراد آنها را در طی روز انجام میدهند . اگر فرض بر برابری استعدادها باشد، ورزشکاری که بیشتر و بهتر تمرین میکند بر کسی که بهطورجدی تلاش نکرده برتری مییابد. گرگ لوگانیس در چهار سال قبل از المپیک هر یک از شیرجههای خود را حدود ۳۰۰۰ بار تمرین کرد. کیم زمسكال حرکت برگردان در ژیمناستیک را حداقل ۲۰۰۰۰بار انجام داد و جانت اوانز ۲۴۰۰۰۰ بار طول استخر را شنا کرده بود. تمرین کردن جواب میدهد، اما این کار ساده و راحت نیست. شناگران روزی بهطور میانگین ۱۰ مایل و با سرعت ۵ مایل در ساعت تمرین میکنند. شاید این بنظرسرعت زیادی نرسد، اما در تمام مدت تمرین ضربان قلب ۱۶۰ را در نظر بگیرید. خودتان از راهپلهای با سرعتبالا بروید و ضربان قلب خودتان را چک کنید؛ و تصور کنید که این کار را به مدت ۴ ساعت انجام دهید! دوندگان ماراتن بهطور میانگین در هفته ۱۶۰ مایل با سرعت ۱۰ مایل در ساعت میدوند.
اگرچه اغلب شماهایی که این مقاله را میخوانید هرگز ورزشکار المپیک نخواهید شد و یا اینکه اصلاً نمیخواهید بشوید، اما میتوانید با تلاش منظم برای پیشرفت در هر زمینهای در ردیفهای جهانی قرار بگیرید. برای برنده شدن در هر زمینهای که انتخاب میکنید، باید بخواهید که بهایش را بپردازید.
ده برابر عالیتر
امروز تام بویر مشاور تولیدی است که با شرکتهای مهمی مانند زیمنس، موتورولا، پولاروید ویرهیوزر همکاری میکند؛ اما او در دوران نوجوانی و در اوایل ۱۲ سالگی یک نوازنده متعهد و سختکوش کلارینت بود؛ زیرا او آمادگی آن را داشت که بهای روزی دو ساعت تمرین - حتی به هنگام تعطیلات خانوادگی- را بپردازد و درنتیجه در تمام مسابقات ایالتی در سطح اوهایو برنده شد. یک سال، رهبر ارکستر دبیرستان نواختن سبک سمیرا میدا از روسینی را در برنامه کلارینت مدارس قرارداد، زیرا فکر کرد که هیچ نوازنده کلارینتی نیست که بتواند در سطح تام بنوازند. این قطعه تنها حدود ۳۰-۲۰ ثانیه است و بسیار دشوار است. شاید سختترین قطعه کلارینتی که تاکنون نوشتهشده است.
تام برای فراگیری درسهای بعدی نزد رابرت مارسلاس ، استاد کلارینت ارکستر کلیولند آن زمان، رفت. تام به او نگاهی کرد و گفت: «چگونه میتوانم این قطعه را بهخوبی یاد بگیرم؟» استاد به او نگاه کرد و گفت: « قطعهای به این دشواری ... اگر بتوانی در اتاق تمرین ده بار بدون اشتباه پشت سر هم این قطعه را بنوازی، آنوقت شانس یادگیری آن را داری.» و سپس گفت: « بنواز» وقتی تام بهدرستی آن را نواخت، استاد یک انگشت را بلند کرد گفت: «یک. دوباره بنواز.» سپس دو انگشت را بلند کرد و گفت: «دو. دوباره بنواز.» و سپس ۳ انگشتش را بلند کرد. گفت: «سه. دوباره بنواز.» و سپس تام اشتباه کرد.
استاد انگشت شست و با چهار انگشت دیگر جمع کرد و شکل صفر را به او نشان داد و گفت: «دوباره بنواز. یک. دوباره بنواز ... دو. دوباره بنواز.» این کار به مدت ۴۵ دقیقه ادامه پیدا کرد تا اینکه تام توانست ده بار این قطعه ۳۰ ثانیهای را بدون اشتباه انجام دهد و تنها کاری که استاد انجام میداد، بلند کردن انگشتهایش بود- یک، دو، سه ... وقتی تام ده بار بدون اشتباه آن قطعه را نواخت، استادش به او نگاه کرد و با لبخندی گفت: «حالا بگو چیزی یاد گرفتی» و سپس نکاتی را به او آموخت تا نواختن برایش کمی آسانتر شود.
تام بهصورت عالی مسابقات تک نوازی را انجام داد و بعد از ۶ سال فعالیت در مؤسسه موسیقی کلیولند در ارکست کلیولند به مدت دو سال جایگاهی پیدا کرد.
ایزاک استرن، ویولونیست افسانهای، روزی بعد از کنسرتش به زن میانسالی برخورد که با هیجان گفت: «حاضرم همه عمرم را بدهم تا مانند شما بنوازم.» اشترن در جواب این زن بهتندی گفت:
«خانم، خود من برای رسیدن به این جایگاه تمام عمرم را دادهام.»
در دهه ۱۹۷۰، هنرمند مشتاقی به نام ویلاند وجود داشت که پیوسته رؤیاپردازی میکرد. او نقاشی میکرد و سر پرشوری داشت. او میخواست نمایشگاه نقاشی در دبیرستانش برپا کند و نقاشیهای اصلی را حتی به قیمت ۳۵ دلار بفروشد. او میدانست تنها راهی که میتوانست نقاش مشهوری بشود این بود که تابلوهایش را بفروشد تا با پول آن وسایل و لوازم موردنیاز خود را تهیه کند.
تا اینکه در روزی حساس مادر ویلاند به او گفت: «هنر درواقع یک شغل نیست، یک سرگرمی است. حالا برو بیرون و یک شغل حقیقی برای خودت پیدا کن.» مادرش روز بعد او را به مؤسسه کاریابی دیترویت معرفی کرد؛ اما ویلاند به خاطر بیمیلی در سه روز متوالی از سه شغل مختلف اخراج شد. او کار خستهکننده کارخانه را دوست نداشت. او میخواست خلقکننده آثار هنری باشد و نقاشی کند. ویلاند یک هفته بعد زیرزمین خانهاش را به کارگاه تبدیل کرد. پایهای تهیه کرد و شبانهروز مشغول نقاشی کشیدن شد و توانست کمکهزینه تحصیلی برای رفتن به مدرسه هنری دیترویت را به دست آورد.
ویلاند در هر فرصتی دائما نقاشی میکرد و تلاش میکرد بعضی از تابلوهایش را بفروشد، اما تا سالها درآمد اندکی داشت؛ اما چون هنر تنها کاری بود که ویلاند دوست داشت، او مهارتش را گسترش داد و به کارش ادامه داد.
یکی از روزها ويلاند متوجه شد باید بهجایی برود که سایر نقاشان به آنجا رفته و شکوفا شدهاند. هدف او این بود که به هنرمندی مشهور در کالیفرنیا تبدیل شود؛ و به دلیلی شوقی که برای رسیدن به رویاهایش داشت به کارگاه کوچک و شلوغ رفت که در آنجا هم نقاشی و هم زندگی میکرد. او سالها اینگونه زندگی کردن را ادامه داد. سرانجام از او دعوت کردند که در فستیوال هنری سالانه شرکت کند. در آنجا او میتوانست راجب به کارهایش صحبت کند و با هنرمندان به دیگر به تعامل بپردازد، مدت کوتاهی پسازآن، گالریهای هنری در هاوایی متوجه او شدند، ولی اغلب نقاشیهایش را بدون پرداخت دستمزد میفروختند و مدعی بودند که هزینههای آنها بسیار بالاست. ويلاند به خاطر ناکامی درفروش نقاشیهای گرانقیمت به این نتیجه رسید که باید گالری خودش را داشته باشد. در گالری خودش او میتوانست تمام جنبههای فروش را کنترل کند - از چگونگی قاب و نصب کردن آثار گرفته تا چگونگی فروش و فرد خریدار آثار او. امروز ۲۶ سال بعد از افتتاح اولین گالریاش در کالیفرنیا میگذرد. سالانه حداقل هزار تابلو نقاشی میکشد. بعضی از آثارش به قیمت دویست هزار دلار به فروش میرسند. با هنرمندان دیزنی همکاری میکند، صاحب چهارخانه در هاوایی، کالیفرنیا و فلوریدا میباشد و زندگی رویایی خود را ایجاد کرده است.
شاید شما نیز همانند ويلاند بخواهید سرگرمی خود را به شغل تبدیل کنید. اگر مایل به پرداخت به بهای آن هستید، با انجام کاری که دوست دارید میتوانید موفق شوید. ويلاند میگوید: «در شروع کار دستخوش رنجی میشوید که همه این رنج را دارند، اما هیچ چیز بهتر این نیست که سرانجام به اهداف تعیینشده برسید.»
در سال ۱۹۸۷ جان اساراف جوان از تورنتو، اونتاریو به ایندیانا پولیس در ایندیانا رفت تا بهعنوان یکی از شرکای ری ماکس درزمینه ملک و املاک فعالیت کند. جان واقعاً مایل بود بهای موفقیت را بپردازد.
هنگامیکه دوستانش در کافه تریاها مشغول عیش و نوش بودند، جان با تمام وجود در تلاش بود که بنگاه های معاملات ملکی را تشویق کند به سیستم ری ماکس ملحق شوند. جان به مدت ۵ سال، هرروز حداقل با ۵ بنگاه معاملات ملکی مراجعه میکرد.
در ابتدا همه به جان میخندیدند. چرا باید بخشی از سهام فعلی و اعتبار خود را به مؤسسهای واگذار کنند که تاکنون دوبار شکستخورده بود؟ اما جان رؤیایی پرشور در سر داشت. او حتی سعی کرد بزرگترین بنگاه معاملات ملکی ایندیانا را به عضویت در ری ماکس تشویق کند. آنها فکر میکردند که جان دیوانه است، اما جان استقامت به خرج داد و تنها ۵ سال بعد او شرکایش از مرز فروش ۱ میلیارد دلار گذشتند و شرکت بزرگی شدند. امروزه ری ماکس ایندیانا با داشتن ۱۵۰۰ فروشنده سالی بالغبر ۴ میلیارد دلار درآمد دارد. جان اکنون از شرکتش در ایندیانا درآمد بسیاری به دست میآورد. او در جنوب کالیفرنیا زندگی میکند و فرصت زیادی برای بازی با دو پسرش، تعقیب سایر فعالیتهای تجاری، نوشتن کتاب و آموزش فرمول موفقیت خود به دیگران دارد.
یک بخش از پرداختن بها شامل تمایل به انجام دادن هر کاری است که برای رسیدن به هدف ضرورت دارد. مهم نیست چقدر هزینه و زمان نیاز دارد یا چه اتفاقی میتواند بیفتد. بهانه نیاورید. به نمونههای زیر توجه کنید.
استعداد از نمک روی میز ارزانتر است. آنچه افراد مستعد را از افراد موفق متمایز میکند سخت کوشی است.
استیون کینگ
وقتی یک موشک ناسا از زمین بلند میشود، بخش عظیمی از سوختش صرف حرکت اولیه و گذشتن از نیروی جاذبه زمین میشود. بعدازاین، سفینه میتواند باانرژی اندک هم به بقیه سفر ادامه دهد. به همین ترتیب، یک ورزشکار آماتور اغلب سالها همهروزه بهطور منظم تمرین میکند، اما پس از بردن مدال طلا یا قهرمانی جهان، فرصتهایی مانند پیشنهادات برای آگاهی تجاری، قراردادهای سخنرانی، قرار مصاحبه، دادوستد کالا و سایر فرصتهای کارآفرینی به دست میآورد و باعث میشود با صرف انرژی کمتر به دستاوردهای بیشتری دست یابد. به همین ترتیب، در هر کسبوکار یا حرفه دیگر، هنگامیکه بهایی را برای کسب موفقیت بپردازید، میتوانید از مزایای آن برای بقیه زندگی خود بهرهمند شوید. وقتی کار سخنرانی را شروع کردم کسی من را نمیشناخت. همانطور که سخنرانیها و سمینارهای بیشتری را ارائه میدادم، شهر تم نیز افزایش یافت. فایلی دارم که پر از نامههای محبتآمیز است و این نتیجه سالها سخنرانی رایگان و ارزان است. در نوشتن کتابهایم نیز به همین روش عمل کردهام. چندین سال طول کشید تا در این کار پیشرفت کنم. اگر دریکی از شبکههای فروش مشغول به کار هستید، باید در آغاز وقت زیادی بگذارید و دستمزدی کمتر از حقتان بگیرید. شما ممکن است برای ماهها بدون درآمد واقعی کارکنید، اما درنهایت اثر آن چند برابر خواهد بود و بیشتر ازآنچه تصورش را میکردید درآمد خواهید داشت.
درواقع افراد موفق میدانند که اگر در شروع کار مایل به پرداخت بها باشند، میتوانند در ادامه زندگی از آن بهره ببرند.
آیا زمانی را که برای اولین بار رانندگی کردید، دوچرخه راندید، آهنگی نواختید، یا به ورزشی پرداختید به یاد میآورید؟ شما از قبل میدانستید که در شروع کار خیلی دستپاچه و افتضاح خواهید بود.
میدانستید که خرابکاری قسمتی از آن چیزی است که برای یادگیری مهارت جدید نیاز دارید. خوب عجیب نیست این خامی و افتضاح بودن اولیه در هر کاری وجود دارد. پس بهمنظور ماهرشدن در کار باید از مرحله خامی شروع کنید. کودکان اجازه این کار را به خود میدهند؛ اما متأسفانه ما اغلب از ترس اینکه مبادا اشتباه کنیم به خود اجازه خرابکاری نمیدهیم. پس مانند کودکان یاد نمیگیریم و همچنان از اشتباه کردن میترسیم.
من در ابتدا اسکی را بلد نبودم و از ۴۰ سالگی یادگیری آن را شروع کردم. در ابتدا اصلاً خوب نبودم. باگذشت زمان و تمرین کردن، بهتر شدم. تا سن ۵۸ سالگی پیانو نواختن را بلند نبودم و مدت زیادی طول کشید تا بتوانم بهخوبی پیانو بنوازم.
برای به دست آوردن یک مهارت جدید و یا بهتر شدن در هر چیزی که میخواهید انجام دهید، باید تمایل داشته باشید که برای مهارت پیدا کردن در ابتدا حتی برای مدتی احمق و خام به نظر برسید.
ببینید چه بهایی را باید بپردازید
البته اگر ندانید چه بهایی باید بپردازید نمیتوانید آن را پرداخت کنید. گاهی اوقات اولین قدم این است که مراحل موردنیاز برای رسیدن به هدف موردنظر خود را بررسی کنید.
بهعنوانمثال، بسیاری از مردم - شاید شما هم همینطور - میگویند که میخواهند صاحب یک کشتی خصوصی شوند؛ اما آیا تابهحال تحقیق کردهاید که برای خرید آنچه مقدار پول باید بپردازند؟ یا هزینه بندرگاه چقدر است؟ یا هزینه نگهداری، سوخت، بیمه و جواز در هرماه چقدر خواهد شد؟ باید ببینید که دیگران برای رسیدن به رؤیایی مشابه رؤیای شما چه هزینههایی پرداختهاند. شاید لازم باشد لیستی از اسامی افرادی که قبلاً همان کارها را انجام دادهاند تهیه کنید و با آنها درباره مشکلات مسیر صحبت کنید. شاید متوجه شوید برخی از این هزینهها بیشازحد هستند و شاید بیشازحدی است که میخواهید بپردازید. شاید نخواهید برای رسیدن به آن هدف سلامتی، روابط یا تمام پسانداز زندگیتان را به خطر بیاندازید. شما باید تمام عوامل را بسنجید. ممکن است آن رؤیا ارزش بهبه هم ریختن تعادل زندگیتان را نداشته باشد. باید مشخص کنید صلاح شما در چیست و چه بهایی را میتوانید بپردازید. شاید چیزی که میخواهید به دردتان نخورد، اما اگر به دردتان میخورد باید اول مراحل لازم را تعیین کنید و سپس دستبهکار شوید.
مقالات مشابه
یک نگرش سپاسگزار و قدردان، توجه شما رو به چیزهایی متمرکز می کنه که بخوبی پیش میرن در حالی که بر...
درباره ی شکست آهنگ و فیلم می سازند، کتاب و نقل قولهای الهام بخش می نویسند ، اما همیشه در مورد آ...
اگر میخواهید موفق شوید، باید نحوه برخورد با رد شدن را بیاموزید. رد شدن بخشی از طبیعت زندگی است...
تاریخ سرشار از نمونه ثروتهای بیکران و فوایدی است که اشخاص تنها با درخواست کردن آن را به دست آو...
Label
بزن بریم !