با خلیل رفعتی از شرکت Sunlife Organics در مالیبو آشنا شوید
بدغذا شده بودم. بیشتر اوقات حتی غذا نمی خوردم. در زمستان سخت سال 2011 ، آپارتمان کوچکی را برای فرار از زادگاه مونتانای سرد خود ، در ساحل اجاره کرده بودم .من برخلاف همسایگان جدید خوش اندام و ظریف و خوش تیپ اینجا ، کالری ، کربوهیدرات یا گرم پروتئین ها را حساب نمی کردم. من فقط وزنم را حساب می کردم. اخیراً ، حتی به آن هم توجه نمی کنم. فشار کار بیش از حد و غم و اندوه ناشی از مرگ مادرم ، مرا در مارپیچ غفلت از خود فرو برده بود. در حال نابودی بودم ، و زردی چشمانم آن را ثابت می کرد. یک روز ، در این حالت افسردگی و ناامیدی ، به آب میوه فروشی محلی سان لایف ارگانیکس رفتم. هدف خاصی نداشتم تنها می خواستم چیزی بنوشم ، هر چیزی حاوی ماکا ( مکملی که بسیار مورد تایید مربیان یوگا و موج سوارانی بود که گاهی اوقات در مورد رژیم های سلامتی و تناسب اندام با آنها چت می کردم). وقتی برای بار اول به ساحل می رفتم این مکان را مسخره می کردم ، اما خیلی زود زیبایی و جذابیت ظاهری آن جا مرا قانع کرد و دست از این کار کشیدم و به آن جا رفتم.
جادوی آبمیوه ی سان لایف
در یک صف طولانی منتظر ماندم که پر از مشتریان جذاب از افراد معروف گرفته تا معمولی بود . همه جا پر از کریستال بود. روی قفسه ها و روی زمین ، چندین مجسمه بزرگ درخشان کهربایی و بنفش بود. نوشیدنی های داخل بطری در یخچال می درخشیدند. شیشه های رنگارنگ نظر هر کسی را جلب می کرد.یک معجون پرتقالی درخشان حاوی زردچوبه ، عسل ، آب لیمو ، زنجبیل ، فلفل سیاه و قرمز و آب قلیایی سفارش دادم. این نوشیدنی اکسیر زندگی نام داشت و من پشت میزی که روبروی آن فیلم موج سواری پخش می شد نشستم تا آن را بنوشم.
من آن روز طرفدار سان لایف شدم و ناخواسته مشتری دائم تنها مکانی که تاکنون مرا جذب کرده بود، شدم. چیز سحرآمیزی در مورد این مکان وجود داشت ، گویی نغمه ای آسمانی هر روز صبح ، قبل از باز شدن پخش می شد و همه را به سمت خود می کشاند و تا زمان بسته شدن فروشگاه ادامه پیدا می کرد. بیشتر کارکنان جوان بودند و خوش تیپ ترین انسان هایی بودند که من تا به حال خارج از تبلیغات مجله ها دیده ام. همانطور که میوه ها و سبزیجات را خرد می کردند و اسموتی ها را درست میکردند ، گویی ترانه می سرودند . تابلوی بزرگی که روی آن نوشته شده بود "شفا و الهام بخشی را دوست داشته باشید" به چشم می آمد . یک روز صبح که داشتم اکسیر خود را می نوشیدم ، یک مرد لاغر و نحیف با موهای کوتاه تیره به من نزدیک شد. نگاه او به طرزعجیبی گیرا بود ، و به گردنش یک صلیب طلایی که با یک ستاره داوود پوشانده شده بود، آویزان بود. با خود فکر کردم که آیا او یک ستاره شناس است؟ متوجه شدم که با دو نفر از مشتریان معروف همیشگی سان لایف صحبت می کند، آنتونی کیدیس ، خواننده و دیوید دوچوونی ، بازیگر. این مرد با یک راهب بودایی پیر که جزو مشتری هاست هم صحبت کرد. " این نوشیدنی ها جان من را نجات داد. آن ها شفابخش هستند . " سپس خودش را معرفی کرد. نام وی خلیل بود و مالک آن جا بود. من گفتم که از ملاقات با او خوشحال شدم و آب میوه فروشی او در این یک مایلی بهترین جایی است که تا به حال رفته ام . او گفت: " می دانم ." یا شاید فقط سر تکان داد. تنها چیزی که به یاد دارم اعتماد به نفس حیرت انگیز او است. و نحوه نگاه او به چشمان من هنگامی که در مورد سرنوشت نوشیدنی می گفت.
سرگذشت رویایی خلیل رفعتی معتاد به هروئین
خلیل رفعتی 46 ساله است ، اما نباید باشد. او باید مرده باشد . در سال 2001 ، در یک مهمانی خانگی در مالیبو ، خلیل که سالها درگیر خرید و فروش مواد مخدر بود ، بر اثر مصرف زیاد هروئین اوردوز می کند اما توسط امدادگران احیا می شود. یک سال بعد اتفاق مشابهی رخ می دهد. مزاحمان مسلح به او درحالی که مشغول تزریق مواد مخدر بود، شلیک می کنند .مدتی بعد از آن ماجرا بی خانمان می شود و روزگار را با کارتن خوابی در لس آنجلس می گذراند. در نهایت دستگیر شده و به زندان شهر لس آنجلس می افتد. او زنده ماندن خود را مدیون توصیه ی یکی از زندانبان ها مبنی بر انجام خودکشی ساختگی می داند . ترفندی که باعث شد از جمعیت حاضر در زندان دور شود و آسیب روانی کمتری متوجه وی شود. آقای رفعتی خاطرات خود را در کتاب " بی خیال مردن شدم" ، منتشر کرد واز طریق اینترنت و فروشگاه های زنجیره ای خود به فروش رساند. در حال حاضر شش فروشگاه از او ، در اطراف لس آنجلس ، از پاسادنا تا ساحل منهتن وجود دارد.در این کتاب از زندگی شخصی اش تعریف می کند. خلیل رفعتی متولد تولدو در اوهایو است.وی در سال 1969 از مادری یهودی و اهل لهستان و پدری مسلمان با اصالت فلسطینی به دنیا آمد. کودکی او به طرز استثنایی ناخوشایند بود ، و با سوءاستفاده جنسی ، برخورد مکرر پلیس و تمایل به فراراز خانه همراه بود. وی سرانجام در سال 1992 این کار را انجام داد و با هدف مستقل شدن ، به کالیفرنیای جنوبی رفت. او به سختی کار می کرد و مراحل پیشرفت را پشت سر می گذاشت. خلیل از شستن ماشین افراد معروف پول خوبی به دست می آورد،کسانی مثل الیزابت تیلور،جف بریجز بازیگر و اسلش گیتاریست. آقای رفعتی راضی به انجام چنین کارهایی برای ستاره ها نبود. و متاسفانه درآمد خود را در خرید و فروش ماری جوانا سرمایه گذاری می کرد ، و از این راه سود ناچیزی به دست آورد. در اواخر دهه 1990 ، کتامین (نوعی بیهوش کننده ی جراحی )را از مرز مکزیک قاچاق می کرد.شبی در یک مهمانی ، تصمیم گرفت هروئین را امتحان کند. و این آغاز اعتیادش بود. پس از تلاش های بی شمار برای رهایی ، خلیل برای آخرین بار در 18 ژوئن 2003 ترک کرد. او در این رابطه می گوید: "به ته خط رسیده بودم.دیگر کاری نبود که انجام ندهم.نابودیم نزدیک بود.تمام پل های پشت سرم خراب شده بودند.کارم تمام بود. " طولی نکشید که به همان اندازه که درمصرف مواد مخدر جدی بود ،بهبودی اش را جدی گرفت.
در سال 2007 ، او یک مرکز ترک اعتیاد در مالیبو تاسیس کرد،و در آن جا بود که ایده ی فروشگاه کنونی به ذهنش رسید. در این مرکز نوشیدنی های ترکیبی خاصی سرو می شد.خلیل با الهام گرفتن از این نوشیدنی ها، اسموتی سان لایف (به نام ولوورین ) که نوشیدنی دارای خرما و موز و ماکا ، موم عسل و ژل رویال بود را درست کرد. او می گوید : "هدف من زندگی بخشیدن و تقویت بیماران و دادن قدرت لازم به آن ها بود. بی حالی و ضعف اوایل ترک بسیار سخت است ، به ویژه اگر آن شخص دوران اعتیاد طولانی را تجربه کرده باشد ." روحیه کارآفرینی او به کمک CD و DVD های تونی رابینز سخنران انگیزشی قوت گرفت. به گفته خودش، او رویای خود را دنبال کرد "مکانی که همه نامش را می دانند ، دقیقاً مانند برنامه های قدیمی تلویزیون ". او اعتبار خود را در طی سال ها استفاده از مواد مخدر از بین برده بود . بودجه ی اصلی او برای تاسیس فروشگاه شامل 50،000 دلار پس انداز او بود. با همکاری ، هیلی گورسی ، نامزدش، یک حامی که مایل است ناشناس بماند ،پیدا کرد. او از دوست خود فرد سگال نیز در زمینه ی مواد مغذی مشاوره گرفت. سال 2011 بود. به وضوح آن را به خاطر می آورم ، زیرا من یکی از مشتریانی بودم که نیاز به بهبودی داشتم. کش کوئلو ، 26 ساله ، مدیر فوق العاده متناسب و خوش ظاهر فروشگاه سان لایف در مرکز مالیبو ، با سابقه ترین کارمند این شرکت است. مانند بسیاری از جوانان که آقای رفعتی آنها را استخدام می کند ، او وقتی وارد سیستم شد شرایط خوبی نداشت. او می گوید: " مادرم را در 17 سالگی به دلیل اوردوز از دست دادم.بعد از آن بورس کامل تحصیلی دانشگاه آرکانزاس را از دست دادم . شروع به خرید و فروش کوکائین کردم. افت تحصیلی داشتم. هر روز تزریق می کردم .به جرم فروش مواد دستگیر شدم." یک روز بعد از مصرف ترکیب آلپرازوم و متادون ، کوئلو به کما رفت. ممکن بود به هوش نیاید ، اما سرانجام به هوش آمد . خواهرش او را از خانه خود در آرکانزاس به کالیفرنیا آورد. در حالی که برای درمان تخصصی پول نداشت ، یک هفته طول کشید تا در خانه ترک کند. او در همان روزها با خلیل رفعتی آشنا شد. کوئلو درباره رئیس خود می گوید: "از همان ابتدا ، او سعی داشت زندگی من را بهتر کند. او مرا تشویق به سوارکاری و شرکت در مسابقات سخت و بامانع کرد. او با ما بسیار خودمانی است ، مخصوصاً کسانی که به آنها اعتقاد دارد. پیراهنی که پوشیده ام یکی از 20 پیراهن جیمز پرس است که او به من داده است. او مانند یک پدر واقعی ما را تحت فشار قرار می دهد." در طول سال ها به عنوان مشتری سان لایف ، از نزدیک دیده ام که چگونه آب میوه فروشی رفعتی مانند یک مکان غیر رسمی برای رهایی انسان ها از مواد مخدر و الکل عمل می کند. این باعث می شود سان لایف بیش از یک آب میوه فروشی معمولی باشد و آن را به پناهگاهی امن برای انسان های مضطر تبدیل می کند. آقای رفعتی ، با سابقه مذهبی ترکیبی خود - یهودی ، مسلمان و مسیحی – روش دیگری در برخورد با دیگران ندارد . او برای بازسازی زندگی اش به زندگی سالم روی آورد،و به قدری در این راه موفق شد که امروز موسس میلیاردر شرکت تولید محصولات غذایی"سان لایف ارگانیکس" است.
مقالات مشابه
اریک توماس که ازش با عنوان ET یا مبلغ هیپ هاپ شناخته میشوداین چیز عجیب و نادره. کسی که موفق شد ...
لس براون سیاستمدار سابق، مجری تلویزیون و رادیو است و به عنوان یکی از بزرگترین سخنرانان انگیزشی ...
مانی خوشبین در 14 ژانویه 1971 ، در ایران متولد شد .او یک سرمایه دار املاک و مستغلات است که بیشت...
در ﺗﻤﺎم آن ﺳﺎلﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ درآﻣﺪ ﺑﺎﻻﻳﻲ داﺷﺘﻢ و ورﺷﻜﺴﺖ ﻧﺸﺪه ﺑﻮدم دوﺳﺘﺎن ﺻﻤﻴﻤﻲ زﻳﺎدى داﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺮاﻳﻢ ﻋ...
Label
بزن بریم !