6292 بازدید
لحظه دارچین لحظه ای هست که یاس کل قلبت رو پر می کنه لحظه ای که احساس می کنی خیلی تنهایی، لحظه دارچین درست همون لحظه ای هست که تو اوج نا امیدی ادامه می دی و تو به لحظه دارچین پیروز می شی دیگه کسی بهت نمی خنده. چون سریع شکست نمی خوری و جا نمی زنی. دنیا جای بدیه اما ارزش جنگیدن داره دنیا پر از لحظه های دارچینه در این فیلم شما داستان لحظه دارچین مجتبی شکوری را می شنوید
تغییر از کجا آغاز میشود؟ ناامیدی در کجا به پایان میرسد؟ چه زمانی تغییر را احساس میکنیم؟ موفقیت را کجا بدست میآوریم و آیا همزمان رضایت هم باید با آن همراه باشد؟ و اگر کمی بخواهیم به مباحثِ خودمان ربطش بدهیم، مدیریت زمان موفق کی و کجا حاصل میشود؟ برنامهریزی موفق ما چیست؟ هدف چه تعریفی دارد و رسیدن به هدف چگونه است؟
اینها سوالاتی است که هر آدمی بهتر است از خود بپرسد، قبل از آنکه بخواهد به طور آگاهانه «تغییر و رشد کردن» را شروع کند.
به گمانِ من، آدمی که راهِ تغییر و رشد را آغاز میکند، همهی تلاشهایش برای آموختن و همهی تمرینهایی که انجام میدهد و همهی اصلاحاتی که در مدل ذهنیاش ایجاد میکند و همهی جانکندنها و پشتکارش برای این است که یکجایی، یک لحظهای نامعلوم از مرز قبلی خودش بگذرد.
و البته این گذشتن از مرز توانمندیها، همیشه به اندازهی لحظهی دارچین که فیلمش را اینجا گذاشتهام، شفاف و روشن نیست. گاهی مدتها میشود که ما از مرزِ قبلی باورها و اهدافِ خودمان میگذریم اما متوجهش نیستیم؛ روزها و ماهها و شاید سالها بگذرد تا به خودمان بیاییم و این تغییر را متوجه شویم.
دنیا جای آدم های بزرگه. اما به نظرم دنیا متعلق به همه ی شکست خورده هاییه که برای زندگیشون پله میسازند. پلههایی که توی ساختش پر از زلزله، مصالح بد و مهندس نابلد وجود داره.
بعضی گریهها، خندهها، فکرها و انسانها باعث یک تغییر بزرگ میشه. گریههایی که شاید از بیرون برای تو یک گریه و پا گذاشتن روی غرور باشه اما از درون مثل یک اسید تا ابد جاش برات باقی میمونه.
دنیا جای قشنگی نیست اما ارزش زیبا شدن رو داره. فقط یک دلیل، یک دلیل میتونه دنیایی رو بسازه که تو داخل اون رهبر خودت باشی.
مجتبی شکوری دوبار وارد این دنیا شده. دو دنیای متفاوت رو حس کرده ولی هردوبار رو زندگی کرده و فقط یک اتفاق باعث شده بره دنبال ساخت پلههایی که خودش شروع به ساختش کرده.
آدمها برای اینکه مزه زندگی رو بفهمن میشینند و تنها نگاه میکنند و از موفقیت های بقیه لذت میبرند. مجتبی شکوری بلند شد، بلند شد و فهمید برای چی زندگی میکنه و وجود داره
به قول ایشون دنیا پر از لحظه های دارچینی هست. لحظه هایی که وجود شما پر از یاس و ناامیدی هست و سیاهی کل دنیات رو در بر گرفته ولی همون لحظه که حرف میزنی و تو لحظهی اشک هات، بلند میشی اون لحظه است که لحظه دارچینی رو شکست دادید.
همون یک جمله و یک حرف برای من کافی بود تا حس کنم رویاها ناممکن نیستن. حرفهای انسانها است که رویاها رو ناممکن میشماره. توی این دنیا هیچ چیزی نیست که به واقعیت تبدیل نشه. زندگی مجتبی شکوری رو الگویی جدید برای خودم دیدم. برای اینکه زندگی تنها حل فرمولهایی نیست که تو برگه نوشته میشه. زندگی حل فرمول های ذهنمونه. حل خودمون، حل رویاهامون و حل دنیای کشفمونه :)
نظر شما درباره این مطلب
نام شما : * تکمیل شود
ایمیل شما :
نظر شما : * این قسمت نباید خالی باشد
نظرات کاربران ( 0 دیدگاه )
Label
بزن بریم !